Friday, March 23, 2007

فشرده متن سخنرانی دكتورهمت فاریابی در مونشن به مناسبت دوازدهمين سالگرد شهادت بابه مزاری

بسم الله الرحمن الرحيم
برادران و خواهران گرامی !ء
قبل از همه سخنان خود را با ابراز تبريك و تهنيت به نسبت افتتاح مركز فرهنگی هزاره آغاز مینمايم .
اين مركز فرهنگی در شرايطی افتتاح ميگردد كه دشمنان مردم هزاره دست به هرگونه دسايس و توطئه ها ميآزند تا هويت تاريخی هزاره را تحريف و غرور و شهامت آنها را توهين نمايد.
هزاره ستيزان با فرمايش فلم های هنری گونه با مصرف مليونها دالر دست به تبليغات زهرآگين عليه مردم غيور هزاره ميآزند .
فلم ( كابل اكسپرس ) دسيسه يی است كه شوونيزم و دشمنان وحدت ملی افغانستان با تمام امكانات دست داشته خود در عقب آن قرار دارد .
من اميدوار هستم كه همچون مراكز فرهنگی يكی پی ديگری ايجاد گرديده و ازين مراكز جواب مناسب و دندان شكن برای هزاره ستیزان داده شود .
دوستان عزیز و شركت كنندگان این مجلس با وقار !ء
امروز گردهم جمع آمده ايم تا از سالگرد شهادت يكی از بزرگترين قهرمانانان تاريخ افغانستان ، يكی از مردمی ترين بابه های مردم كه بابه بودن آن نه در قصر ها تعيين گرديده است بلكه در اعماق قلب هزاره و ديگر مردم آزاديخواه جایداشته است و بالآخره علمبردار آزادی و عدالت اجتماعی تجليل نماييم .
مزاری شهيد برخاسته از بطن جامعه هزاره به مثابه مظلومترين و محكومترين قوم افغانستان ، پرچم تثبيت هويت اتنيكی اقوام را در شرايطی برافراشت كه تبعيض ، تعصب و استبداد به يك نورم حيات سياسی و اجتماعی جامعه تبديل شده بود .
در شرايط بسيار پيچيده كه ترور و اختناق در جامعه بيداد مينمود ، مزاری شهيد قامت خود را بلند نمود و گفت نه ! ما عدالت را ميخواهيم . ما آزادی را ميخواهيم و ديگر استبداد را نمی پذيريم .
بنابرين شهادت مزاری بدست نوكران پاكستان ، ضربه جبران ناپذير نه تنها به جنبش هزاره بود بلكه تآثيرات ناگوار آن در روند مبارزه عدالتخواهی تمام اقوام زير استبداد معلوم و مشهود است .
من ميخواهم با استفاده از بركت اين روز با وقار سخنی چند پيرامون هسته طرح های بابه مزاری كه او عبارت از مسئله ملت سازی و تثبيت هويت ملی است ، ارايه نمايم .
اميدوارم لحظه يی از وقت گرانبهای خود را برايم تعارف نماييد . و از خدايان فصاحت و بلاغت كه درين جلسه حضور دارند خواهشمندم تا سادگی زبان بيان را مورد انتقاد قرار نداده و بروز سكتگی احتمالی در بياناتم را مورد عفو قرار دهند .
دوستان عزیز -ء
اگر ما از هر زاويه ايكه به گفته های شهيد مزاری نگاه كنيم و از هر طريقی كه وارد موضوع شويم ، ميبينيم كه همانا موضوع ملت بودن و فقدان هويت ملی ، مسئله اساسی بحث و طرح مزاری شهيد است .
وقتيكه شهيد مزاری ميگويد : ما طالب حق خود هستيم ، ما ديگران را نفی نميكنيم ، ميخواهيم برادروار زندگی كنيم ، ما در تصميمگيری های سياسی كشور ميخواهيم سهيم شويم .
اينهمه اظهارات ، تآكيد برآنست كه ما مردم افغانستان بايد ملتی را ايجاد نماييم وهويت ملی خود را تثبيت نماييم .
پيرامون اين مسئله در طول كشمكش های سی سال اخير و همچنان قبل از آن ، دو تيوری ، دو طرح ، دو قضاوت و دو برخورد تشكيل گرديده است كه ما ميتوانيم آنرا ( تيوری كاذب و تيوری صادق ) بناميم .
طرفداران تيوری كاذب ، باورمندی نشان ميدهند كه ما مردم افغانستان در گذشته ، اشكالاتی با اين مسئله نداشتيم و ما ملتی بوديم ولی حادثه هفت ثور ، ملت بودن و هويت ملی ما را مخدوش كرده است ، بياييد تا آنرا ترميم و احيا كنيم .
اين به مفهوم دعوت به گذشته سی سال قبل است ، گذشته ايكه تا صد سال قبل اولاد هزاره به شكل كنيز و برده در بازار فروخته ميشد . گذشته ايكه اولاد اقوام زير استبداد حق تحصیل و حق كار را نداشتند . گذشته ايكه در وقت داودخان ادارات دولتی امر غيررسمی از مركز دریافت كرده بودند كه بر اساس آن يك فرد هزاره نبايد بالاتر از چای بيار و هيزم بيار باشد . گذشته ايكه انواع بی عدالتی ها در جامعه حكمفرما بود ، البته ذكر همه آنها باعث تطويل كلام میگردد .
اما طرفداران تيوری صادق كه مزاری شهيد يكی از آنها است ، معتقد هستند كه ما ملتی نبوديم و نيستيم و در فقدان هویت ملی گرفتار هستيم ، بياييد با تآمين عدالت اجتماعی و محو تبعيض و بی عدالتی ملتی را ايجاد نماييم كه در آنجا مسئله حق شهروندی مطرح بحث باشد و در اداره امور دولت همگان سهم مساوی مطابق شعاع وجودی شان داشته باشند .
بر اساس اين طرز ديد حادثه هفتم ثور ۱۳۵۷ نه عامل بدبختی ها در افغانستان بلكه نتيجه منطقی و محصول مناسبات غيرانسانی دوامدار در جامعه بوده است .
حال اگر این دو تيوری را در آيينه علم حقوق و سياست ارزيابی كنيم ، درآنوقت به وضاحت تام روشن ميشود كه ما در كجای تاريخ قرار داريم :
در باره مولفه های ايجاد ملت نظريات زیاد و بعضآ متفاوت ازهمديگر از جانب انديشمندان حقوق و علوم سياسی ارايه گردیده است . اما نقاط مشترك برآنست كه با مصداق عينی چهار پدیده ، ميتواند ملت تشكيل و هويت ملی تآييد گردد كه آنها عبارت اند از : يك - سرزمين مشترك ، واحد و مشخص ، دو - تاريخ و فرهنگ مشترك ، سه - نظام اقتصادی واحد ، چهار - نظام سياسی واحد و مشترك
يك - سرزمين مشترك واحد و مشخص :ء

الف - خط ديورند
درين باره به نسبت معضله خط مرزی دیورند مشكلات جدی و عميق وجود دارد
ما نميدانيم كه سرحدات جنوبی افغانستان در كدام قسمت ختم ميشود .
در سال ۱۸۹۳ ميلادی اميرعبدالرحمن كه درحال جنگ با هزاره ها بود و ازين ناحيه احساس ضعيفی مينمود ، ازطرف ديگر تحت فشار توسعه طلبی هند برتانوی قرار داشت ، امير به جای آنكه با هزاره صلح نموده و از كشتار هزاره دست بكشد ، قرارداد ننگين ديورند را با انگليس ها نسبت به صلح با هزاره ترجيح داد و معاهده را با انگليس ها امضآ كرد .
در نتيجه آن امير عبدالرحمن دو امتياز را كه متوجه سركوب هزاره ها بود از انگليس ها بدست آورد كه او عبارت است از بالا رفتن جيره امير از شش لك روپيه به دوازده لك روپيه بود و امتياز ديگر امتياز وارد كردن بی قيد و شرط سلاح و مهمات نظامی از خارج بود .
در سال ۱۹۱۹ ميلادی اين قرارداد توسط امير امان الله خان در بدل برسميت شناختن كامل استقلال افغانستان از طرف انگليس ها با هيآت اعزامی آن در رآس وزير داخله مهر تآييد گذاشته شد .
اما در سال ۱۹۴۹ زمانيكه پاكستان از بدنه هند جدا شد شورای ملی افغانستان متآثر از مفكوره شوونستی قبيله با برخورد ماجراجويانه قرارداد ديورند را يكطرفه ملغٰی اعلام نمود .
ازآن زمان به بعد تلاش صورت گرفت تا معضله مصنوعی خط ديورند به سمبول وطنپرستی تبديل گرديده و بالای اقوام ديگر كشور نيز تحميل گردد .
تفاوت معضله مرزی افغانستان با پاكستان نسبت به معضلات مرزی ديگر دولت ها در آن نهفته است كه در ديگر كشور ها در عقب معضله ، ملت آن مملكت قرار داشته و همگان منافع خود را در معضله دخيل ميدانند
اما در معضله خط ديورند به غير از يك قوم ، اقوام ديگر افغانستان منافع خود را درين قضيه دخيل نميدانند . زيراكه این كشمكش ساخته و پرداخته حكام ماجراجو و برتری طلب آن زمان بوده وبالای ديگران جابرانه تحميل گرديده است
و برای امروز نيز در عقب اين قضيه شوونيزم قوم و قبيله قرار دارد و اين چالش مربوط به منافع هيچ قومی از اقوام كشور نميباشد .
اينكه ادعا ميشود در اثر خط ديورند يك قوم ( پشتون ) با زبان و فرهنگ مشترك ازهم جدا شد ، همچنان ادعای غيرعادلانه است زيراكه خط مرزی شمال افغانستان با روسيه تزاری كه در نتيجه آن مرو و پنجده از دست رفت دارای عين شرايط با خط ديورند است و از لحاظ زمانی هم تفاوت اندكی وجود دارد . اين قرارداد نيز توسط اميرعبدالرحمن بواسطه انگليس ها با دولت تزاری روسيه به امضآ رسيد كه منجر به تقسيم مردم اوزبيگ ، تاجيك و بخصوص تركمن گرديد .
پس چرا يك خط ديورند طرف ادعا قرار ميگيرد و درباره خط مرو و پنجده كه سه قوم را ازهم جدا كرد سكوت اختيار ميگردد . اين خود مستدل بر آنست كه ادعای خط ديورند غيرعادلانه ميباشد .
به اينطرتيب تا زمانيكه خط ديورند در بين افغانستان و پاكستان حل و فصل نگرديده است ، سرزمين ما برای ملت شدن هنوز مشخص نميباشد .
ب - غصب اراضی ،
غصب اراضی بحران ديگری است كه پديده داشتن سرزمين واحد و مشترك را برای ملت شدن عليل نموده است .
در اثر سياست های تفرقه افگنانه و توسعه طلبانه حكمروايان شوونيزم قوم و قبيله ، اراضی مردم بومی در توركستان افغانستان و نقاط مركزی كشور بزور برچه غصب گرديده و سياست ناقلين بالای مردم تحميل گرديد .
در زمان اميرعبدالرحمن مردم هزاره از ملك آبائی خود رانده شدند و سرزمين آنها به علفچر های موسومی مالداران آنطرف مرز ديورند تبديل گرديد و اين وضعيت تا به امروز ادامه دارد .
مسئله غصب اراضی هزاره و غصب اراضی در توركستان افغانستان ميتواند به يك بحران عميق سياسی و اجتماعی تبديل گردد .
تا زمانيكه اين بحران حل قانونی و منطقی خود را درنيابد ، سخن از ملت بودن بيجا خواهد بود .
دو - تاريخ و فرهنگ مشترك :ء
مولفه ديگر ملت بودن عبارت از علايق مشترك تاريخی و فرهنگی است .
قبل از همه بايد گفت كه داشتن فرهنگ مشترك به این معنی نيست كه همگان تابع يك فرهنگ ، يك زبان و يك مذهب باشند . بلكه مفهوم از فرهنگ مشترك عبارت از همزيستی فرهنگ ها ، زبانها و مذاهب مختلف است .
زبان و مذهب و رسوم مختلف ، در بستر اشتراك فرهنگی بايد همسو و مكمل همديگر باشد .
انقصار فرهنگی در جوامع ديگر كه مشاهده شده ، غيرتحميلی بوده و بشكل طبيعی انجام پذيرفته است .
هيچ كسی حق ندارد دريك جامعه كثيرالسان طرح تك زبانی را دامن بزند . هركس حق دارد به زبان مادری خود صحبت و تحصيل نمايد . اين حق علاوه بر قانون اساسی ، در اسناد معتبر جوامع مدنی تسجيل و تآييد گرديده است .
قسميكه ديده میشود در چند سال اخير ازطرف حلقات مشخص احتمالآ منشآ الهام آن حلقات برون مرزی است با سواستفاده از محبوبیت و مقبوليت زبان فارسی برتری های قومی جديد، دامن زده ميشود .
مبارزه برعليه يك شوونيزم به مفهوم جانشين ساختن شوونیزم ديگر نيست . ما اگر از خودخواهی ها وخودمنشی های خود گذشت نكنيم و حقوق همديگر را احترام نگذاريم ، ايجاد ملت و جامعه مدنی غيرممكن خواهد بود .
زبان بزرگ فارسی به مثابه وسیله افهام و تفهيم بین الاقوامی مربوط به تمام اقوام افغانستان است . هيچكس حق ندارد از آن تلقی فاشيستی نموده و زبان فارسی را منحصر به يك قوم بداند .
فراموش نبايد كرد كه زبان فارسی ، زبان سلطان محمود غزنوی بزرگ است كه شاهنامه در زمان او نوشته شد .
زبان فارسی زبان تيموریان است كه دوره آنهايكی از دورانهای طلايی برای رشد و بالندگی شعرآ و فضلای زبان فارسی بود .
زبان فارسی زبان حضرت بابور بود كه در نيم قاره هند رسميت پيدا كرد .
بالآخره زبان فارسی به زبان مادری مردم هزاره به مثابه يكی از اقوام بزرگ كشور تبديل شده است .
بنآ سو استفاده از محبوبيت زبان فارسی برای طرح برتری های جديد ميتواند اهميت و جايگاه زبان فارسی را مخدوش نمايد .
حال بر اصل موضوع :ء
مسلم است مشتركات تاريخی و فرهنگی ما در طول حكمروايی قبيله ، در گرو زورگويی و مناسبات استبدادی قرار داشته است .
استبداد فرهنگی از تحمیل كورسهای زبان پشتو تا سوختاندن كتابخانه های مردم بومی و از پشتونیزه ساختن اجباری مكاتب تا تحريف هويت فرهنگی و نامگذاری های تحميلی بيداد نموده است .
و آخرين خصومت فرهنگی را میتوان در اوراق قامت فروريخته بت های باميان مطالعه نمود .
به اينترتيب ما مردم افغانستان خصومت های فرهنگی را تجربه نموديم و داريم تجربه میكنيم نه همزيستی فرهنگ ها را .
البته این پدیده نيز با يكی از مولفه های ملت بودن منافات دارد .
به ارتباط داشتن تاريخ مشترك ، لازم است كه گفته شود كه تاريخ افغانستان با سه جنگ افغان - انگليس و يك جنگ عليه شوروی سابق خلاصه نميشود . بلكه این سرزمين افغانستان امروز و خراسان كبير ديروز ، تاريخ طولانی داشته است ولی تاریخ و هویت اين سرزمين بدست تاريخ ستيزان جعلكاری گرديده است .
كوشش گردیده كه تا هويت تاريخی اقوام مضمحل گردد . بخصوص نامگذاری ها همچون :ء
شيندند ) سبزوار ( ، تورغندی ) سياه كوه ( ، شيرخان بندر ) قزل قلعه ( ، پشتون زرغون وغيره نامهای تحميلی مگرملت شدن ايجاب میكند تا جعليات اصلاح و تحميلات برداشته شود .
سه - نظام اقتصادی واحد :ء
درين حوزه همچنان نواقصاتی وجود دارد كه مربوط به خاصیت ملت بودن نیست
بزرگان بخوبی بياد دارند كه سیستم مالیه دهی و اداره امور اقتصادی دركشور نه تنها عادلانه نبود بلكه جابرانه و ظالمانه بود .
يك قسمت مردم ماليه سنگين برای دولت ميپرداخت اما قسمت ديگر مردم مالیه گزاف از دولت ميگرفت .
در هيچكدام نقطه يی از دنیا دیده نشده كه نيم مردم مالیه بده باشد و نیم مردم ماليه بگير باشد .
اين بيدادگری تاهنوز به بهانه محافظت از سرحدات جنوبی ادامه دارد . هنوز از طرف دولت برای قبايل جنوبی اينطرف و آنطرف ماليه داده ميشود .
به ارتباط منابع طبيعی افغانستان همچنان ( يك بام و دو هوا ) وجود دارد .
مثلآ اگر گذشته از معادن طبيعی صحبت بكنيم پسته بادغيس و ديگر جنگلات غيرجنوبی همه مربوط دولت است مگر جنگلات جنوب كشور خارج از حيطه ملكیت دولت در گذشته بوده و امروز نيز هست و در قانون اساسی جديد افغانستان نیز نظر به ماده های پنجم و نهم ، جنگلات از ملكيت دولت خارج ساخته شده است
جنگلات جنوب كشور كه مربوط به تمام مردم افغانستان است ، بی رحمانه قطع و در پاكستان قاچاق ميگردد مسلم است كه درينجا نيز نشانه از ملت بودن را نميبينيم .
چهار - نظام سياسی واحد و مشترك :ء
اين مولفه بارزترين شرط ملت بودن است . اين را ميتوانيم به مثابه يك بحث مادر نسبت به مولفه های ديگر ملت سازی بپذيريم .
اين مبحث كه تقسیم قدرت سياسی و مشاركت ملی شامل آن ميگردد ، ميتواند همچون بستر حل مسايل ديگر قلمداد شود .
اين موضوع را در كشوری مورد بررسی قرار ميدهيم كه هيچگاه آثاری از مشاركت و تقسیم عادلانه قدرت وجود نداشته است .
درين كشور پرنسيپ سياسی و اجتماعی طوری بوده كه ازيك مادر افسر زاده میشده و از مادر ديگر عسكر تولد ميگرديده .
تا واقعه هفتم ثور ، سياست قبول شده حكام طوری بود كه از قوم هزاره و ازبيك و بعضی مليت های ديگر جذب كردن در اردو ، پولیس ، وزارت خارجه ، امنیت دولتی ، و بعضی ساحات مهم دولتی ممنوع بود .
و برای امروز نيز سياست گذاری ناشی از جلسه بن نمايانگر استقامت نادرست مناسبات ساختاری است .
اساس بيعدالتی ساختاری در مرحله جديد نظام با جلسه بن آغاز گرديد كه ساختار طرف معامله يك عده يی از شوونيست های نو و كهنه قرار گرفته تلاش گرديد تا اقوام ديگر در حاشيه رانده شود .
بايد درنظرداشت كه با نشاندن سمبوليك يك ويا دو وزیر از هر قوم به مفهوم مشاركت نيست .
مشاركت عبارت از تقسيم قدرت سياسی بر مبنای يك میكانیزم قابل قبول برای همگان است .
انتخابی بودن والی ها .....ء
صلاحيت شورا ها .....ء
تغيير نظام سياسی از رياستی به پارلمانتريسم .....ء
تعديلات در قانون اساسی كشور .....ء
تغيير ساختار اداری - ارضی .....ء
نفوس شماری واقعی ......ء
ء(( درباره عناوين فوق نيز صحبت هايی صورت گرفته است كه به نسبت عوارض تخنيكی ثبت ، مشكل است كه تفصيل وار ارايه گردد . معذرت ما را بپذيريد .))ء محمدعالم مسئول وبلاك
با این حال اگر بگوييم كه ما ديروز ملتی بوديم ، بيائيد ديروز را احيا میكنيم و ترميم بكنيم . اين تلاش حداقل دعوت به تكرار استبداد است .
اين تلاش به فحوای ضرب المثل حكيمانه (( پاليدن پشك سياه در اطاق تاريك كه آن پشك هم در اطاق نباشد بيهوده است )) .ء
گزارش محتويات مولفه های چهارگانه نشان ميدهد كه ما مردم افغانستان ملتی نبوديم و نيستيم . و بايد آنرا بسازيم .
بادرنظرداشت تشريحات فوق ميتوانيم اذعان كنيم كه ء(( ما مردم افغانستان مجموعه يی از اقليت های قومی هستيم كه در يك سرزمين واحد و نامشخص ، دريك نظام اقتصادی غيرعادلانه ، با تاريخ تحريف شده و تحت نظام سياسی انحصاری و غيرمشترك زيست نموده و مينماييم )) .ء
ما مردم افغانستان از هر قوم ، زبان و مذهب به همديگر برای ايجاد ملت و مدنيت ضرورت داريم .
بياييد ديگر همديگر را گول نزنيم ، واقعيت را بگوييم و ملت را ايجاد نماييم و هويت ملی خود را تثبيت نماييم .
درود به روان پاك شهيد مزاری
از توجه شما يك جهان سپاسگذارم .
و من الله التوفيق

اميدوار هستم كه استفاده از مواد منتشره با ذكر آدرس سايت همراه باشد . تشكر