Wednesday, December 30, 2009

تذکره الکابینه (فی اوصاف شیخنا مولانا احدی)


تذکره الکابینه (فی اوصاف شیخنا مولانا احدی)
دوشنبه ۰۷ جدی ۱۳۸۸
آن نور چشم اهل نظر، آن دوستدار سیر و سفر، آن دارنده تحصیلات عالیه و عاشق وزارت مالیه، آن عاری از هر عیب و علت، آن رهبر حزب افغان ملت، آن گیرنده مالیات چهل درصدی الشیخنا و مولانا احدی از اکابر قالیه و روزگار درازی وزیر مالیه بود. آغاز کارش چنین بود که در آوان صباوت چون از پدر پول و پیسه فراهم کردی همه را در قلکش گذاشتی و کسی را ندادی تا از آن خیری حاصل آید.

پدر چون بدید، گفت ترسم ای پسر که وزیر مالیه یا رییس بانک شوی و دستت همچنان خشک باشد و خلایق را در تنگدستی گذاری. گویند پدر هرچند این حرف را بر سبیل دعا نفرمود، ولی گویا این پند در آن بالاها دعا شمرده شده و به استجابت رسید و شیخ ما هر دو منصب را به چنگ آوردی. چون رییس بانک بودی هرچه پول بود همچون گذشته در انبار خانه های بانک گدام کردی و در حالی که انبار های بانک از وفور پول به ترکیدن رسیدی، ملت مستضعف از بهر پول سیاهی تلسکوب در دست گشتی و نیافتی؛ چون شیخ ما که با چراغ دور شهر گشتی و آدم نیافتی. چون بر وزارت عالیه مالیه تکیه زدی چنان از رگ و پوست جان رعیت مالیه بدر آوردی که در آخر ماه آن مامور بیچاره چیزی هم قرضدار شدی از دولت.
باری از شیخ ما مستمرا انبارا پولا فی بطن البانک پرسیدند که سبب چه باشد که این پول های کاغذی ما زود زود کهنه و فرسوده گردد. بگفت مگر شما ندانید که پول چرک دست باشد. گفتند دانیم. گفت خوب برای به دست آوردن چرک دست باید دست را سابید و چون پول که همان چرک دست باشد سابیده شود، کهنه گردد. نقل است که از مهابت این استدلالش هفتاد هزار کس غش کردند و دوباره به هوش نیامدند و هشدار داده اند تا این شیخ بر مسند وزارت مالیه باشد، آنان همچنان در غش و ریسه خواهند بود.
نقل است که جماعتی از اهل صرافیه عن السرای شاهزاده بر پیشگاه شیخنا احدی فرود آمدند و زبان به شکایت از روزگار غدار کشادند که این اسعارات خاصتا دالریه در یک نقطه جا خوش کرده و هیچ تکانی نمی خورد تا ما را نیز سودی فراهم آید. شیخ ما بخندید و بگفت اگر شما را سودی فراهم نگردد، باری ما را گردد. صرافیان گفتند پس ما چه کنیم؟ گفت بروید قاز های تان را بچرانید و از آن زمان سرای شاهزاده اسمش شد سرای قاز چرانان.
روایت است که چون از بانک مرکزی بر وزارت عالیه مالیه فراز شدی به شدت گریستی و ناله سر دادی. گفتند شما از این فرد بر آن فراز روید سبب گریه چه باشد. گفت بانک مرکزی را خوش به این سبب داشتمی که هزاران انبار داشتی و من همه انبار ها را از پول مالامال کردمی، حالا در وزارت مالیه چه را انبار کنم. گفتند سهل است. پول بیشتر از اهل مالیه بستان و هرجا دوست داری انبار کن. گفت در جیب خودم هم شود، گفتند توان شدن.
از شیخ ما کرامات بسیار به ظهور رسیده. از آن جمله چون بر بانک مرکزی فراز شد مریدان نیز با وی بودند. پس چون انبار های پول بدید، مریدان را گفت بروید و مقداری عرق کفش کهنه بیاورید. چون رفتند و آوردند بر آن عرق دعايی بخواند و بر انبار ها فشاند. نقل است که چون عرق بر انبار ها پاشید، مریدان گیج و گنس شدند و چون به حال باز آمدند انبار ها پر از پول دیدند و بر کراماتش تصدیق کردند. همچنان نقل است که بر وزارت مالیه نیز چون بشد یک میلیون کس به درویشان و گدایان اضافه گشتی، از بغایت مالیه که از آنان بگرفت و مال شان به تاراج ببرد.
از شیخ ما کلمات قصار و پند های آبدار بسیار به جا مانده، از آن جمله گفتی مالیات بر عایدات بسیار دوست همی دارم و گفت از سبسایدی بسی نفرت دارم و خواهم که در هیچ چیزی سبسایدی نباشد . همچنین گفتی که اقتصاد بازار آزاد بسی گرامی و مفید باشد. پرسیدند پس اقتصاد ما کجاست تا آن را بازار باشد؟ گفت آن از بعد سال ها آید. گفتند و اگر نیامد؟ گفت اقتصاد مختلط آید. گفتند او نیز اگر نیامد؟ گفت اقتصاد نیمه متمرکز آید. گفتند اگر آن نیز نخواهد که بیاید؟ گفت اقتصاد کاملا متمرکز آید. گفتند شاید آن نیز نیاید. فریاد بزد كه یک چیزی بالاخره آید حتا اگر اقتصاد هم نیاید ما کار خود پیش بریم و به اقتصاد هم اصلا کاری نداریم.
گویند باری از سلطان کرزی برنجید و از وزارتش استعفا داد و شایعه شد که خود را در انتخابات ریاست جمهوریه کاندید همی کند. یاران منتظر شدند ولی از کاندیدی شیخ ما خبری نشد تا آن که نامش باز هم در طومار وزرای پیشنهادی آمد. گفتند تو که می خواستی کرزی را بر پایین کشی و خود با فراز مسند شوی. بگفت شما از علم سیاست هیچ ندانید. آن همه بلوف سیاسی بود و خودم را نزد سلطان بزرگتر جلوه دادم تا قدر ما را بیشتر کند، چند ماه وزارت نکردم تا چند سال کنم. ورنه مرا کی رای دهد در این سرای سپنج . گویند همه مریدان بر حسن تدبیرش آفرین ها گفتند.
و چنین بود که شیخ ما مزیدا مالیاتا عن الرعیت بیچاره باز هم به سوی مسند رفیع وزارت عالیه مالیه نظر داشتی و شب ها دست بر دعا بودی که باری تعالی ! مهری از من در دل پارلمانیان انداز تا مرا رای اعتماد دهند و چند صباح دیگر نیز پول از گرده رعیت برکشم و مالیات بیشتر اخذ کنم.

هشت صبح

اميدوار هستم كه استفاده از مواد منتشره با ذكر آدرس سايت همراه باشد . تشكر