Sunday, January 03, 2010

تذکرۀ الکابینه شرح حال شیخنا مولانا اتمر


تذکرۀ الکابینه شرح حال شیخنا مولانا اتمر

آن داننده اسرار نهانی، آن صاحب موترهای آن چنانی، آن انکشاف دهنده روستا ها و دهات، آن در پی رشد معاش اهل معارفات، آن مسوول نظم عامه، آن ترسنده از سرک های خامه، وزارت کننده مستمر الشیخنا مولانا اتمر از اکابر فاضله بودی. صاحب مناصب کامله بودی و روزگار بس دراز را وزیر داخله بودی، گویند آغاز کارش چنان بود که در آوان صباوت و صغارت دوستان را گفتی که من قرچه را دوست همی دارم.

(قرجه پرنده ای است کوچکتر از گنجشک و در کابلستان به وفور پیدا شود و بسی چست و چالاک باشد. توضیح از نگارنده.) دوستان گفتندی از بهر چه این مرغ خورد اندام را دوست همی داری؟ گفت از آن جايي که یک دم آرام نگیرد و هی از این شاخه به آن شاخه پرد. روزگار بعد که دوستان همی دیدند که شیخ اتمر مستمرا تبدیلا وزارتنا فی الکابینه، همچنان از یک وزارت به وزارت خانه دیگر همی پرد، به سر گفتارش پی بردند. نقل است که چون اندر وزارت انکشاف دهات بشد، فریاد بزد که یا مریدان من چنان دهات را انکشاف همی دهم که خلایق از شهر ها به دهات تشریف برند. چون چندی بگذشت دهات چنان خراب گردید که مردم از دهات به شهر ها فرار همی کردند. گفتند نه این گفتی که دهات آبادان گردانم! گفت چرا گفتم، ولی برای آبادان کردن هر چیزی نخست باید آن را ویران کرد و ما در حال، در مسیر خراب کردن هستیم. روایت است که داد همی زد که مرا در وزارت انکشاف دهات بسی دستاورد باشد. از آن جمله پروژه های همبستگی ملی که ما بسی در شارستان ها به پا کردیم و مردم از آن بسی خوش وقت اند. گفتند ما هم شنیده ایم که پروژه های بسی در شارستان ها کرده ای ولی چیزی که نکرده ای همبستگی ملی باشد که نه تنها همبستگی وجود ندارد که گسستگی وجود دارد. گفت مرام ما همان پروژه ها بود، مارا چه کار به همبستگی، وانگهی اگر همبستگی ملی گردد دیگر کسی پیرامون ما نگردد و مارا بارگاه از مریدان تهی شود.
گویند چون کار انکشافات در دهات را به اکمال رساند و خلق را از این موهبت قطره ها چشاند، سلطان کرزی را کارش چنان دلپسند آمد که او را در وزارت خانه معارف گمارد تا کار معارف نیز همچون انکشاف دهات گرداند. پس شیخ ما دامته خدماتهم فی رعیت، بر مسند معارف تکیه بزد و در نخست کار وعده بداد تا معاش معلمان چنان بالا برد که نتوانند خرج کنند. گویند از شوق این وعده کثیری از معلمان سکته کردند و به این موهبت نرسیدند؛ هرچند آنانی که زنده هم ماندند تا هنوز روی این وعده را ندیده اند. پس معلمان هر شب قبل از این که بر خود و فرزندان دعا گویند بر طول عمر شیخ ما دعا می فرمودند. اما زمان گذشت و معلمان بوی خوش افزودی معاش را ندیدند و چون مر شیخ را مراجعه کردند اما شیخ همچنان که رو به پیش ببود مر وزارت خانه داخله را اشغال فرموده بود. پس در کار تظاهرات و اعتصابات شدند که کجاست افزودی معاش ما؟ کجاست وعده ها؟ کجاست طرح رفاه معلمین؟ شیخ ما که حالا بر کار انتظام مملکت شده بود و بسی در این کار جدی ببود، فرمود تا عده ای معلم را در زندان افگندند و عده ای را لت بلیغ زدند تا دیگر از این خطا ها نکنند.
از ديگر معجزات شيخ، اين باشد كه در وزارت معارف تا توانست مشاور گزيد و نقل است كه تا ختم كار چهره مبارك بسياري مشاورين را نديدي. مشاورين نيز پول گزاف همي گرفتي.
دانندگان پس پرده ها گویند که سلطان شیخ ما را نزد خود خواست و بگفت حالا که در معارفات پیشرفت زیاد کردی و وعده های چرب و نرم دادی و سر معلمان را از دبه خالی چرب کردی، برو در کار وزارت داخلیه بشو و باز هم رعیت را وعده بده که امنیت برقرار کنم و چنین و چنان کنم. شیخ بگفت چشم و رفت بر مسند وزارت داخلیه بشد و ندا داد ای مردم پس از این چنان امنیت بیاورم که گرگ و میش در کنار هم از یک جو آب بخورند و دزد خود در کار پاسبانی گردد و کیسه بر جیب های خلایق را نگهداری کند. مردم که دیگر رنگ حنای شیخ ما مستمرا وعده های دروغین را خوب بدانسته بودند، جز نیشخند زدن کار دیگر نکردند. روایت است که گفت امنیت بیاورم كه نيامد. گفت گروپ های امنیتی خصوصی را بر اندازم نتوانست. گفت طالبان را محو کنم نکرد. گفت که پولیس را توسعه دهم نداد. پرسیدند که چرا هرچیز گویی کنم نکنی و نتوانی؟ بگفت مرا بزرگان پندی داده اند در خور و آن این که گفتار نیک بهتر از کردار نیک است، حالا اگر مرا کردار نیک نیست گفتار دارم و همین رعیت را بس باشد و بیشتر از این ترش کنند.
از شیخ ابولریز بین روایت است که جمعی در فارلمان گریبان اش گرفتند که چرا به ما اسناد تقلبی نشان دادی و سر ما را کلاه گشاد گذاشتی. گفت در این فکر بودم که فارلمانیان پول بیشتر دوست دارند یا مدرک؛ پس مدرک پیش کردم ورنه دوست همی داشتم شما را پول وافر دهم. حالا نیز خود گویید که پول بیشتر همی پسندید یا سند؟ گفتند سند را چه مقدار باشد که در مقابل پول چیزی گوید. شما پول را رو کنيد ما شما را پروفیسور قبول کنیم. وی را کلمات و گفتار قصار زیاد باشد. از جمله فرمودی ما امنیت را از بهر این کاملا تامین نکنیم که چون امنیت کامل گردد مردم ارزش فعالیت های ما ندانند و کفران نعمت کنند. از بهر این گذاریم تا نا امنی باشد تا مردم از بهر امنیت هر شب دست به دعا باشند و در طلب امنیت روز شب به یاد ما.
همچنان چون همیشه با عصا راه رفتی گفتی در کار مملکت داری باید دست به عصا رفت. چنین بود که شیخ ما از غایت هوش و درایت زیاد همچنان در کابینه حضور مستمر همی داشتی و حالا نیز از بهر رای اعتماد خواب و خورش بر هم خورده است، خداوند او را شاد و رای فارلمان را برای او ازدیاد گرداناد.

هشت صبح

اميدوار هستم كه استفاده از مواد منتشره با ذكر آدرس سايت همراه باشد . تشكر