Wednesday, January 18, 2006

ترور و دسیسه


ترور و دسيسه
راه رسيدن به توافق بين القومي نيست
دكتور همت فاريابي
بيست و سوم جنوري 2005 م
در تاريخ دوصد و پنجاه ساله افغانستان بعداز دونيم دهه اخير جنگ خانمانسوز و دگرگوني ها در سطح ملي و بين المللي و تآثيرات آن بالاي مناسبات سياسي ، اجتماعي ، زباني و مذهبي در روند (( ملت سازي )) ، بازنگري به واقعيت هاي حاكم در جامعه ، ايجاد و پي ريزي پلاتفرم واحد و مشترك سياسي آينده وطن مخروبه ـ مليت هاي زير استبداد و منزوي از شراكت در قدرت سياسي و دولتي كشور آبايي شان افغانستان آخرالامر از خواب غفلت طولاني كه در نتيجه سياست هاي مكر و حيله ، خشن و استبداد و مدداهگري هاي سياسي انحصارطلبان قدرت و مستبدين زمان فرو رفته بودند بيدار شده اند و ديگر نميخواهند بار استبداد را در وطن آبايي خود متحمل شده زير چكمه هاي آهنين قبيله گران و عظمت طلبان قومي به شيوه قبيله سالاري قرون وسطايي زيست نمايند .
حالا زمان آن فرارسيده است تا قدرت سياسي در افغانستان بشكل عادلانه در بين اقوام و مليت هاي مختلف ساكن كشور از قرار شعاع وجودي شان با ايجاد و تطبيق يك ميكانيزم علمي و عملي دموكراتيك و قابل قبول براي همگان تقسيم گرديده و راه ايجاد (( ملت )) و (( مدنيت )) براي اولين بار در تاريخ موجوديت افغانستان باز گردد تا باشد كه مليت ها و اقوام باهم برادر كشور با ايجاد جامعه عادلانه و انساني ، باب حيات خوشبختانه را گشوده در رديف جوامع متمدن و پيشرفته قرار گيرند .
ترور ، اختناق ، اغواگري ، توطئه و دسيسه در هيچكدام كشور دنيا به حل منازعات و معضلات سياسي نانجاميده و در افغانستان نيز اين اعمال ناروا بجز از توسعه بحران سياسي و اجتماعي پيامد ديگري درپي نخواهد داشت .
بتاريخ بيستم جنوري مصادف با روز اول عيد سعيد مبارك اضحي كه يكي از مقدس ترين روزهاي ديني و مذهبي براي مردم مسلمان و متدين سراسر جهان منجمله افغانستان است و درين روز است كه مردم منقيد به دين پيامبر آخرالزمان حضرت محمد (( ص )) جشن و سرور را برپا نموده همديگر را در آغوش ميگيرند و مبارك باد ميگويند . كينه و كدورت دشمني را با آب مقدس باور و عقايد الهي شستشو داده و حيات دنيوي را تقدس بخشيده و عاري از عصيان ميسازند . درين روز مقدس است كه مسلمانهاي تمام دنيا با پيروي از سنت ابراهيم خليل الله ذبح خود را قربان راه حق نموده و بخاطر عفو گناهان خود از درگاه حضرت الهي و ايزدلايزال در سجده تذرع فرو ميروند .
درين يوم مقدس اشخاص و حلقات سياسي فتنه جو و جاني با استخدام مزدوران و اجيران خود وبا بستن بم انتهاري در كمر يكي ازين افراد مزدور ، جنرال دوستم را درحالت خروج از مسجد عيدگاه و ايام شريفي با مردم ، مورد حمله انتهاري (( ناكام )) قرار دادند كه در نتيجه آن بيشتر از بيست نفر بيگناه مجروح و حال چند تن از آنها وخيم گزارش شده است .
بنظرنگارنده اين عمل وحشيانه و جنايتكارانه كه رنگ و بوي سياسي دارد بخاطر ضربه زدن ، تضعيف روحيه و اخلال انسجام و اتحاد مليت اوزبيك ـ تركمن در راه احياي حقوق و آزادي هاي شان صورت گرفته است و يقينآ ريشه هاي اين دسيسه عميق بوده و منحصر به چند ولايت شمالي نميگردد . طرح ريزي آن نيز در مجموعه وسيعي از مدعيان امتياز و برتري قومي از قبل ها ترتيب و تنظيم گرديده است .
باوجوديكه تاهنوز هيچكس مسئوليت حمله انتهاري را بدوش نگرفته است ، اما بنابر اظهارات ابتدايي منابع و همچنان شخص جنرال دوستم رشته نخ بسوي طالبان كشانيده ميشود . بلي ! يقينآ طالبان و متحد سياسي و فكري آنها القاعده دست به حمله انتهاري عليه دوستم زده باشد همانقسميكه احمشاه مسعود شهيد نيز قرباني حمله انتهاري اين اوباشان تاريخ گرديد كه تحقيقات ؟ درباره آن بكدام نتيجه يي نرسيده است ويا اصلآ هيچ تحقيقات صورت نگرفته است . و همرزمان مسعود شهيد نيز مصروف چشيدن طعم و لذت ثروت و اقتدار هستند ، بعيد بنظر ميرسد كه فرصتي را در آينده به موضوع تحقيقات تخصيص دهند .
درشرايط كنوني وقتيكه سخن از طالبان بميان ميآيد ، تصور كُلي ويا تصور بسياري از هموطنان به اين نكته خلاصه ميشود كه طالبان عبارت اند از گره بنيادگراي مذهبي شكست خورده و تضعيف شده از بقاياي رژيم عقبگراي طالبان با ريش هاي انبوه هستند كه اكنون در كوه هاي مرتفع جنوب كشور با پشتيباني القاعده و نظاميان پاكستان عليه رژيم فعلي و قوت هاي خارجي ميجنگند . اين نوع برداشت و تصور ميتواند با تعريف ظاهري گروه طالبان صدق داشته باشد . اما عمق حقيقت بگونه ديگريست :
طالبان اصلي و عقيدوي كه محصول تربيه و آموزش مكاتب مذهبي همچون ديوبند و آخوند هاي متعصب پاكستاني هستند ، طرح ايجاد تحريك طالبان توسط آي اس آي پاكستان و سي آي اي امريكا با پشتيباني مالي شيخ هاي وهابيت عربستان سعودي براه انداخته شد . اين گروه فعاليت خود را از مرز هاي پاكستان و افغانستان آغاز نموده و نفوذ خود را در ولايات جنوبي كشور وسعت داد . تصرف قندهار و تبديل اين ولايت به مركز فرماندهي ، اختلاط مفكوره اسلام قرون وسطي يي با (( خميرمايه )) شوونستي تآيرات دگرگون كننده بالاي اذهان مردم ولايات جنوبي نشان داده و در كمترين وقت پيوستن توده يي مردم ولايات جنوبي و جنوب شرقي كشور به اين حركت ، طالبان را به يك مانستر (( هيولا )) تبديل نموده و آي اس آي پاكستان نه بدون همكاري سي آي اي امريكا پلان اشغال كلي كشور را ترسيم نمود .
بعداز آنكه تقريبآ تمام قلمرو افغانستان توسط طالبان با پشتيباني اردوي منظم پاكستان اشغال گرديد ، طالبان (( اصول بازي )) را با ايالات متحده امريكا عوض نمودند و نتيجه آن منجر به چندين بمباردمان خاك افغانستان توسط امريكايي ها و بالآخره فاجعه يازدهم سپتمبر 2001 و متعاقبآ سقوط رژيم طالبان گرديد .
طالبان منحيث يك رژيم سياسي سقوط نمودند ولي موجوديت بالفعل و بالقوه طالبان منحيث يك گروه خطرناك بنيادگرا و شوونيست ، انديشه طالباني با تغيير قيافه ، رنگ و بو و ديگر آرتيكل ها از قبيل تراشيدن ريش و بستن نيكتايي در تمام نقاط افغانستان از مغاره هاي تورا بورا تا كابينه آقاي رئيس جمهور كرزي و حتي در قصر رياست جمهوري محسوس و مشهود هستند . قوه قضائيه كشور منحيث مهمترين جزً متشكله دولت بعداز جلسه بن تا امروز توسط طالبان عقيدوي اداره ميشود . از آغاز لويه جرگه اضطراري تا به امروز حكومت آقاي كرزي مذاكرات ، همكاري و ارتباطات تنگاتنگ گاهي علني و گاهي مخفي با سطوح مختلف طالبان داشته است . و امروز امريكايي ها نيز به ابتكار آقاي خليلزاد شامل پروسه مذاكره با طالبان گرديدند . يك بخشي از فعالين حزب اسلامي گلبدين حكمتيار نيز همكاري خود را با دولت آقاي كرزي اعلام نمودند . از قرار بعضي از منابع در انتخابات رياست جمهوري كه تقلب از قبل پلان و سازماندهي شده بود و طالبان ميدانستند كه آقاي كرزي باييست در پست رياست جمهوري باقي بماند ، آنها علاوه برآنكه مزاهمت در پروسه انتخابات ايجاد نكردند بلكه تا اندازه يي امنيت انتخابات را نيز در بعضي ازمناطق جنوب مسرانه به عهده گرفتند . قسميكه هموطنان عزيز نيز آگاهي كامل دارند در قضيه هرات طالبان مسلح عملآ وارد نبرد با قواي اسماعيل خان گرديده و آنرا به شكست مواجه ساختند . در عقب جبهه به پشتيباني نيروهائيكه عليه تورن اسماعيل ميجنگيدند طالبان و حكومت در همكاري بسيار نزديك قرار داشتند . و بگفته بعضي از منابع خبري طالبان از طرف دولت مسلح گرديده بودند .
فرق بين طالبان قبل از يازدهم سپتمبر و بعداز آن درين نكته نهفته است كه طالبان ديروز تربيه يافته دست پاكستان تحت نام اسلام مردم ولايات جنوبي را دريك صف در مهور خود منسجم نموده بودند اما بعداز يازدهم سپتمبر طالبان آبديده تر و سياسي تر گرديده در چندين بخش تقسيم شده اند . بخشي از آنها به كوه ها متواري شده با شعار و آرتيكل هاي قبلي عليه حكومت مركزي (( برحسب ضرورت )) ميجنگند و قسمت ديگر آن تحت نام مصالحه در ارگانهاي دولتي بخصوص در بخش قضا نفوذ داده شده مشغول فعاليت ميباشند . و تعداد ديگري از طالبان باتراشيدن ريش و بستن نيكتايي ولي با همان انديشه قبيلوي و تفوق طلبي تحت پوشش شعار دموكراسي در رده هاي فوقاني سيستم دولتي قرار گرفته و از حمايت خارجي ها برخوردار ميباشند . اين هرسه گروپ مُكمل و حامي همديگر بوده و وظايف را برحسب موقعيت شان بدوش گرفته و اجرا مينمايند . مثلآ در قضيه هرات وظيفه طالبان مسلح بود تا داخل جبهه گرم شده و حريف خود را تضعيف نمايند . اما تمويل جبهه و پوشش خبري وظيفه طالبان نيكتايي دار بود كه در ستروكتور دولت و منابع اطلاعات جمعي بخصوص راديوي بي بي سي نفوذ دارند . در ارتباط به قضيه ولايات فارياب ، سرپل و غور وظيفه ايكه طالبان داخل سيستم دولتي انجام دادند از توان طالبان مسلح پوره نبود ويا وظيفه ايكه طالبان در سيستم قضايي ميتوانند انجام دهند از وسع و توانايي دو گروپ ديگر خارج است .
مثلث ايكه طالبان پس از يازدهم سپتمبر تشكيل دادند در هدف ستراتيژيكي ٱنها غصب كامل قدرت سياسي توسط يك قوم در اولويت قرار دارد و بخاطر رسيدن به اين هدف از تمام امكانات مشروع وغير مشروع استفاده مينمايند . حمله انتهاري بجان عبدالرشيد دوستم نيز يكي از تلاش هايي بود كه بخاطر هموار نمودن راه براي رسيدن به انحصار قدرت و منزوي ساختن ديگر مليت ها از قدرت سياسي صورت ميگيرد . بادرنظر گرفتن موقعيت مثلث طالبان ميتوان بلاشك مدعي شد كه اين عمل ضد اسلامي و ضد انساني را طالبان انجام داده است .
از آغاز دوره انتقالي كه ميتوانست زمينه ساز حل مناقشات بين القومي تاريخي و معالج زخم هاي ناسور جامعه باشد تا به امروز آقاي كرزي با گروپ معلوم الحال خود بجاي آنكه صفحه جديد تاريخ كشور را با چشمان باز و شفاف مطالعه نمايد و قدم هاي متين مردمي را به مثابه ليدر ملي كشور براي استقرار عدالت اجتماعي ، صلح شهروندي و ايجاد جامعه مدني بردارد ولي متآسفانه با انحراف از راه ملي شدن ، زمينه را براي رشد و احياي مجدد واپسگري سنتي قبيلوي مهيا نموده و به زير نام دموكراسي در سايه نيروهاي خارجي مشغول ورق زدن صفحات آلوده و سياه تاريخ با چشمان خيره و جنون آلود ، به خواب و خيال گذشته بي ثمر بوده و ميخواهد صفحات ننگين گذشته را بار ديگر واپس تكرار نمايد . غافل ازآنكه شرايط عيني و ذهني درنتيجه دونيم دهه جنگ در افغانستان منقلب گرديده است .
درنظر نگرفتن شرايط امروز و تلاش بي ثمر براي احياي ديروز به معني (( تُف انداختن خلاف مسير باد )) ميتواند تلقي گردد . چنين تلاش ها نه تنها مسير طوفان حق طلبي را تغيير داده نميتواند بلكه رو آلودگي را نيز در قبال دارد .
هموطنان از دسايس و توطئه هاي گذشته هرات ، بادغيس ، غور ، فارياب ، سرپل ، مزارشريف و بعضي ولايات ديگر كه فوقآ نيز به آن اشاره گرديد ، آگاه اند كه بخاطر تعميل سياست تفوق طلبي دربناي شعار (( تفرقه بانداز حكومت كن )) توسط مزدوران ، خودفروخته گان و افراد منزوي از مردم و جامعه به رهنمايي و همكاري باداران شان براه انداخته شد .
چنين فتنه گري هاي مكارانه سياسي گروپ خاص معلوم الحال كه با تفرقه اندازي ، ترور و سبوتاژ همراه است ، اين اعمال بخاطر تضعيف روحيه اقوام و مليت ها و تلاش بيرون راندن آنان از عرصه حيات سياسي كشور صورت ميگيرد و اين بيدادگري هاي تشنگان انحصار قدرت نه تنها دشمني ها بين اقوام را عميقتر نموده و عواقب ناگوار براي مردم افغانستان دارد بلكه پاي ايتلاف بين المللي برهبري امريكا را نيز در باطلاق مهلك فروتر خواهد برد .
نيرنگ سياسي كه در تشكيل كابينه آقاي كرزي بكار برده شد بوضاحت نشان ميدهد كه اشخاص و حلقات سياسي احياي مجدد استبداد مايل نيستند با واقعيت هاي موجود جامعه آشتي پذير برخورد نموده و راه ايجاد وحدت ملي و صلح شهروندي را در پيش گيرند . آنها درپي جستجوي آنعده افراد و اشخاصي از بين ااقوام هستند كه بتوانند اين تيپ افراد را عليه منافع قوم و تبار خود آنها استعمال نمايند .
حالا سوال درينجاست كه آيا متانت در راه حق طلبي يك قوم ويا يك مليت را با ترور ، اختناق ، دسيسه ، توطئه و سبوتاژ ميتوان جلو آنرا گرفته و مهار نمود ؟!!!
اگر تاريخ سياه و تاريك افغانستان را ورق بزنيم درميابيم كه مليت با شهامت هزاره يكي از وارثين برحق اين مرز وبوم چندين بار به ادوار مختلف تاريخي مورد تاخت و تاز و نسل كشي اوباشان تاريخ قرارگرفته نه تنها سران آنها ترور گرديده بلكه فرد فرد مردم هزاره زير تيغ هزاره ستيزان مسلمان نما جان باخته اند .
دوره امير عبدالرحمن خان ،
دوره هاشم خان جلاد و خون آشام ،
دوره طالبان وحشي و بي فرهنگ .
اما اين نسل كشي ها و اوباشي ها برعليه مردم هزاره نه تنها موجوديت آنها را نتوانست خنثي نمايد بلكه برعكس مردم قهرمان هزاره از نسلي به نسلي آبديده تر ، قاطع تر و مصمم تر گرديده و همت والاي ازخودگذري آنها در هجوم نخست طالبان در مزارشريف تبارز نمود . و بالآخره آنها توانستند در برابر استبداد با صداي رسا بگويند ، نه !!! ما نيز وارث مساوي الحقوق اين سرزمين هستيم و ديگر استبداد را نخواهيم پذيرفت .
درين قسمت نوشتار ميخواهم ازيك ترور و عواقب خونين آن براي كسانيكه اين چنين اعمال ناروا را سازمان ميدهند ، ياددهاني مينمايم :
بعداز سقوط اتحاد جماهير شوروي و ايجاد پانزده دولت مستقل در خرابه هاي آن ، حس آزادي خواهي ، خودگرداني و استقلاليت بيشتر يكتعداد جمهوريت هاي اتنيكي روسيه فدراسيون بخصوص جمهوري تاتارستان و جمهوري چيچن را فرا گرفت . بعداز كشمكش هاي سياسي ، چانه زني ها ، مذاكرات طولاني حوصله گير و گذشت هاي متقابل ، توافقات درباره تجديد قرارداد بين حكومت مركزي فدراسيون روسيه و جمهوري تاتارستان منحيث عضو مساوي الحقوق دولت فدرالي روسيه حاصل شده و در حقوق و امتيازات آن افزود گرديد . ولي به ارتباط جمهوري چيچن ، مشوره هاي ناسالم اطرافيان رئيس جمهور يلسين و همچنان خودخواهي ها و غرور خودپسندي و حماقت سياسي شخص رئيس جمهور يلسين از يكطرف و موضوع ترانزيت نفت بحيره كسپين از خاك چيچن از جانب ديگر ، يلسين را واداشت تا دست به سازماندهي ترور رئيس جمهور چيچن جهار دودايوف كه نظاميان محلي از آن اطاعت كامل ميكردند ، بيازد .
رئيس جمهور يلسين به اين اميدوار بود كه بعداز ترور جهار دودايوف او ميتواند با جانشين آن به يك توافق دلخواه خود برسد . اما او با ترور جهار دودايوف اشتباه بزرگ و نابخشيدني تاريخي را مرتكب شده بود كه جمهوري چيچن به يك زخم ناسور خون چكان در پيكر روسيه تبديل گرديده و قيمت اين عمل يلسين زندگي هزاران كودك و صدها هزار پير و جوان تمام شد كه تا هنوز درين قضيه تراژيدي (( روشني در آخر تونل ديده نميشود )) .
بعداز ترور جهار دودايوف قومندانهاي تحت فرمان او هركدام اسلان مسهدوف ، شميل باسايوف ، سلمان ردويوف ، رسلان گانتاميروف ، ظلم خان ياندربايوف و ده ها قومندان ديگر كه هركدام خود را جانشين جهار دودايوف ميشمارند و هيچيك تابع امر ديگري نيست . به اين شكل جمهوري چيچن با همه قومندانهاي تا دندان مسلح از كنترول مركز واحد خارج گرديده و پيامد هاي وخيم و خونين آن گروگان گيري مريضان شفاخانه بوديانفسك ، گروگانگري صدها طفل معصوم مكتب قيزلر ، گروگانگيري در تياتر مسكو ، گروگانگري دو هزار كودك در مكتب بسلان جمهوري اينگوشي و ده ها انفجار در شهر مسكو و ديگر شهر هاي بزرگ روسيه كه مجموعآ صدها هزار قرباني مردم بيگناه غير نظامي وغير سياسي از جمله هزارها طفل معصوم را دربر داشت . حالا كه حكومت مركزي روسيه ازين عمليات مدهش و بدون مرز به ستوح آمده است ، نميتواند كسي را دريابد كه با او در ميز مذاكره بنشيند و حاضر است تمام خواسته هاي آنها را برآورده سازد ولي متآسفانه حالا كار از كار گذشته است و اكنون حل قضيه چيچن طالب خروج و استقلال كامل آن از تشكيل روسيه فدرالي ميباشد . از بركت عمل نابخردانه رئيس جمهور يلسين دايم الخمر ، روسيه درحالت شوك بسر ميبرد (( خود كرده را نه درد است و نه درمان )) .
منظور از ياددهاني قضيه چيچن اينست ، كسانيكه تلاش ميكنند معضلات بين القومي را از طريق ترور و خشونت حل و فصل نمايند بزرگترين اشتباه را مرتكب خواهند شد و عواقب اينگونه برخورد با قضايا خيلي وخيم و خونين بوده و به نفع هيچ قوم و مليتي تمام نخواهد شد . براي مردم افغانستان اعم از اوزبيك ، هزاره ، پشتون ، تاجيك ، تركمن ، ايماق وغيره مليت ها و اقوام خورد و بزرگ بدون ايجاد وحدت واقعي ملي ، برادري و برابري ، اعتماد به همديگر و صلح شهروندي راه ديگري وجود ندارد و بايد كليد اين رمز جستجو گردد .
ومن الله التوفيق

اميدوار هستم كه استفاده از مواد منتشره با ذكر آدرس سايت همراه باشد . تشكر