Sunday, January 15, 2006

از كوزه بيرون همان تراود


از کوزه بيرون همان تراود که در اوست
دکتور همت فاريابي
چهارم اگست 2004 م
جلسه تاريخى بُن که در بحبوحه بحران خلع قدرت انجام گرفت ، در نتيجه آن يک حکومت مصلحتى بر اساس وسعت شعاع نفوذ نظامى بوجدآمده و قدرت دولتى دربين شبکه هاي سياسى - نظامى تقسيم گرديد .
عکس العمل هاي بعضى از گروپ هاي سياسى ، نارضايتى ها ، تحريم ها و احساس در انزوا قرار گرفتن و عدم توجه عاملين و فاعلين جلسه بُن در شرکت دادن عادلانه نماينده هاي تمام مليت ها و ناخوشنودي آنها از همان آغاز تدوير نشست بُن مشهود بود . به هرحال با درنظرگرفتن اشد بحران خلع قدرت و نبود يک ميکانيزم قبلا" تدوين شده ، توقعات بيش از حد از جلسه بُن شايد جاي مناسب خود را نداشته باشد ، همينکه در اطراف ميز مدور بُن بعد از بيشتر از دو دهه جنگ و برادرکشى ، مردم ها با ديدگاه هاي متفاوت از همديگر از مليت ها مذاهب و زبانهاي مختلف گرد هم جمع آمده بودند اين خود ميتواند مثبت ارزيابى شود .
آنچه که در جلسه بُن موًقتأ اساس قرار داده شد عبارت بود از پيروي از قانون اساسى 1343 هجري شمسى تا تصويب قانون اساسى جديد افغانستان و داير نمودن لويه جرگه اضطراري بخاطر تاًييد و تکميل پروسه بُن که متعاقبأ آغاز احياي يک دولت با ثبات مبتنى بر خواست مردم افغانستان را درپى ميداشت . جلسه بُن تحت قيموميت سازمان ملل متحد اغاز و به پايان رسيدن ، طالبان و القاعده منحيث شبکه تروريزم بين المللى که آشيانه آنها افغانستان بود زير ضربات قرار گرفتند .
بتدريج از غليان سرمستى از باده قدرت که همچون غبار به چشم ها سايه افگنده بود کاسته شده و پرده از روي معضلات متراکم و انبوه شده بخصوص در بيست و پنج سال اخير برداشته شد و در برابر دولتمردان تازه وارد پرابلم هاي خطير به ميراث مانده از قبل مانند ملت سازي ، باز سازي ، نوسازي وغيره سازي ها را در عرصه هاي مختلف اعم سياسى ، نظامى ، اجتماعى ، اقتصادي و فرهنگى قرار داد . اينهمه بار سنگينى بود که بدوش يک کابينه غير مسلکى و مصلحتى سپرده شد .
ازينکه عينيت ساختار بوجود آمده توسط بُن محصول يک جامعه جنگ زده ميباشد و از مسلکى و فراگير بودن خيلى فاصله دارد لذا آنها نيز به نوبه خود کارهايى را انجام ميدهند که مطابق برداشت ، درايت ، منطق و توانايى ايشان احسن باشد ، بناء" در طول دوره انتقالى و در فاصله بين دو فُرم يعنى از جلسه بُن تا لويه جرگه اضطراري ، از لويه جرگه اضطراري تا لويه جرگه قانون اساسى و از لويه جرگه قانون اساسى تا انتخابات رياست جمهوري و پارلمانى ، مسًولان امور بجاي آنکه به اجراي وظايف تعيين شده خطير بُن و لويه جرگه ها پرداخته پايه هاي اجتماعى حکومت موًقت را تحکيم بخشند و اعتماد ملت را بدست آورده و ازين طريق حضور آينده خود را تأمين نمايند ، متأسفانه مصروف تحکيم پايه هاي اقتدار خود وتوسعه نفوذ و حضور بيشتر هم مليت ، هم زبان و هم سمت خود در اداره امور دولت شدند.
مشارکت ملى در قدرت سياسى دولت ضامن وحدت ملى و زيست باهمى بوده که از آن کافه مردم افغانستان بهره مند ميگردد ولى مطابق درايت بعضى از دولتمردان ، وسعت دادن حضور مليت ، سمت و زبان خود در حاکميت باعث خوشبختى ايشان ميگردد و غافل ازآنکه هيچ مليت ساکن کشور به تنهايى آباد و خوشبخت شده نميتواند ولوکه حاکميت را در انحصار خود داشته باشد ، اينرا تجربه تاريخى افغانستان مکررا" ثابت ساخته است . بنابرين تلاش بخاطر انحصار قدرت سياسى توسط يک قوم ، قبيله ويا مليت تحت نام مرکزيت بخشيدن اداره امور به نفع هيچکسى نخواهد بود و به تفاهم ملى نمى افزايد . تفاهم ملى و ملت سازي ايجاب ميکند که انسانها را از روي اعمال و کردار آنها به خوب و بد قضاوت کرد نه نظر به تعلقيت آنها به اين و يا آن قوم ، مليت ، زبان و مذهب . تروريست ، دهشت افگن ، جانى و قاتل از هر قوم ، زبان ، منطقه و مذهبى که باشد محکوم بوده بايد بخاطر محو و نابودي آنها از کشور مبارزه مشترک صورت گيرد .
بعداز تارومار شدن طالبان و حامى آن القاعده ديري نگذشت که زمزمه هاي « طالبان ميانه رو » در فضاي کابل درهم پيچيده و مردم را مبحوت و شگفت زده نمود . برخى از رسانه هاي خبري نيز بنابر وابستگى به همين اشخاص و افراد اين موضوع را چهره پذيرا داده با آب وتاب انعکاس دادند . در اوايل ظهور اين طرزديد و قضاوت برخى از اشخاص محور قدرت و حاکميت موًقت مرکزي ، موجى از اعتراضات و خشم مردم را در قبال داشت . ازينکه در عقب اين نوع طرز تفکر اشخاص با نفوذ حکومت موًقتى قرار داشتند و کسانى هم در حکومت مرکزي که ميبايست در مخالفت با اين طرح قرار ميگرفت پهلو گرفته بودند يا به عباره ديگر نخواستند با عکس العمل جدي وجهه تيم آغاي کرزي را مخدوش نمايند فلهذا بتدريج از سرعت اعتراضات کاسته شده و روبه خاموشى رفت . اما طرز ديد نه چندان صادقانه « طالبان ميانه رو » کماکان در موجوديت خود ادامه داده و از طرف طراحان آن صيقل گرفت.
براه انداختن موضوع « طالبان ميانه رو » اين اولين اقدام براي سنجش و کنترول نبض جامعه بخاطر ترغيب طالبان در مشارکت آينده سياسى و آغاز زوال اعتماد مردم نسبت به آغاي کرزي منحيث ليدر آينده کشور بود که با اباح ورزيدن طالبان از کنار آمدن به ناکامى انجاميد .
در باره آنکه آيا ميتواند در بين طالبان نيز ميانه رو وجود داشته باشد در گرماگرم اين موضوع نظريات زيادي توسط صاحبنظران و مطبوعات اظهار گرديده است . به نظر نگارنده ميانه رو ويا تند رو بودن يک شخص ، يک گروپ ، يک سازمان ويا يک جمعيت مطابق به اعمال و افعال آن ميتواند قضاوت صورت گيرد . سوال در اينجاست که کدام يک از اعمال طالبان را در مدت زمان حکمروايى شان در افغانستان ميانه روانه ميتوان توصيف کرد ؟ آيا تخريب بتهاي باميان را ؟ آيا به کشتارگاه تبديل کردن ستديوم ورزشى کابل را ؟ آيا قتل عام هزاره ها را ؟ آيا قتل ديپلومات هاي ايرانى را بنام کافر ؟ آيا به آتش کشيدن کتب کتابخانه هاي مردم بومى شمال را ؟ آيا شلاق زدن زنان را ؟ صدها آياي ديگريکه مسلمأ طرفداران « طالبان ميانه رو » نميتوانند جوابى ارايه نمايند . پس موضوع روشن و هويداست که بکدام منظور مسًله « طالبان ميانه رو » براه انداخته شد .
بعد از آنکه تبليغات وسيع در باره « طالبان ميانه رو » به انجام خود نزديک شد و به اعتراضات و واکنش هاي مردم نيز وقعى گذاشته نشد ، در قدم بعدي کمپاين آزادي اسيران طالبان بنام فريب خوردگان از طرف حاميان آنها براه انداخته شد . اولين گروپ آزاد شده گان از محبس شبرغان بود که ملا داداﷲ قومندان قول اردوي قندوز مربوط به طالبان از جمله آنان بود که بعدأ روانه پاکستان شده بار ديگر به حيث قومندان جبهه طالبان و القاعده بر عليه حکومت انتقالى افغانستان قرار گرفت . متعاقبأ اسيران طالبان چه پاکستانى و غير پاکستانى به حمايه طرفداران آنها در حکومت موًقت بدون محاکمه از محابس کابل و جوزجان آزاد گرديدند . گاهى هم حکومت موًقت افغانستان در بدل آزادي طالبان پاکستانى خواستار آزادي آنعده افغانانى شد که نسبت جرايم خفيف جنايى در زندانهاي پاکستان در قيد بسر ميبرند . اما از جانب حکومت پاکستان رويه بالمثل صورت نگرفته ، صدها افغان مهاجر بدون پرس وپال و تعيين سرنوشت در آنجا نگهداري ميشوند . اين موضوع بيانگر آنست که طالبان پاکستانى و افغانى در حکومت انتقالى افغانستان حاميان خود را دارا ميباشند که آزادي آنها به توجه حکومت پاکستان نيز نيازي نداشت .
اقدام ديگر در راستاي جلب طالبان منحيث نيروي بازدارنده از مشارکت ملى و تقسيم قدرت سياسى بين مليت هاي مختلف ساکن کشور ، اظهارات آغاي حامد کرزي در شوراي علماي افغانستان در کابل و همچنان دعوت ايشان از طالبان در طى سفر خود در قندهار ميباشد . اين بار نيز طالبان به اين پيشنهادات وقعى نگذاشته به ادامه مقاومت مسلحانه خود به خروج قواي خارجى و سقوط حکومت فعلى تاًکيد نمودند . اين موضوع نيز باعث تشويش و نارضايتى عامه گرديده سروصدا هاي مردم را در سطح مطبوعات و رسانه هاي جمعى داخلى و خارجى بالا نموده آغاي کرزي را زير اعتراضات و انتقادات قرار دادند .
دامنه پيگيري اين پاليسى عبارت است از اظهارات آغاي حامد کرزي به نيويارک تايمز بخاطر کم بها جلوه دادن خطرات طالبان در امنيت و ثبات کشور و صدور فرمان اشد مجازات يعنى اعدام براي کسانيکه داوطلبانه حاضر به تسليم سلاح خود نيستند بود . آغاي کرزي طى يک مصاحبه مطبوعاتى با هفته نامه نيويارک تايمز چنين اظهار نمود « در باره خطر طالبان در ثبات کشور مبالغه صورت گرفته است . تفنگسالاران خطر جدي براي ثبات آينده کشور است » . متعاقبأ فرمان حکم اعدام متخلفين خلع سلاح را صادر نمود . قانونى ويا غير قانونى بودن صدور فرمان آغاي کرزي اين يک بحث حقوقى طولانى بوده و هدف اصلى اين نوشته نميباشد ولى به هرحال در شرايط بخصوص فعلى که طالبان با پشتيبانى القاعده بار ديگر بيک مانستر تبديل شده اند و حکومت مرکزي نيز نميتواند از زندگى ، مال و ناموس مردم دفاع نمايد ، اين يک اقدام غير منصفانه بنظر ميرسد . ميبايست به خاطر خلع سلاح عمومى يک ميکانيزم مناسب و متوازن پى ريزي شده زمينه خلع سلاح بوجود ميآمد . بخاطر جلوگيري از تطويل کلام بر ميگرديم به اصل موضوع يعنى گويا بيخطر بودن و يا کم خطر بودن طالبان در ثبات کشور .
ديدگاه « طالبان ميانه رو » ، تلاش بخاطر رهايى آنان از محابس و دعوت از آنها بخاطر سهيم شدن در حيات سياسى کشور ، اينهمه ميتواند توجيحاتى داشته باشد . اما بيخطر ويا کم خطر جلوه دادن طالبان در ثبات و امنيت کشور به هيچ وجه قابل توجيه نيست ، اين يک برخورد جانبدارانه بوده ، ميتوان آنرا در چوکات اغراض تعصبات قومى ، قبيلوي و زبانى مطالعه نمود .
طالبان و القاعده که از مدت ها قبل منحيث يک سازمان تروريستى جهانى شناخته شده اند ، دو روي يک سکه ميباشند . جاييکه نام القاعده ذکر ميشود نام طالبان نيز لزوما" در پهلوي آن قرار دارد زيرا که تحريک طالبان جزً لاينفک شبکه القاعده بشمار ميرود .
عمليات نه چندان موًفقانه چندي قبل قواي نظامى پاکستان در سرحدات پاکستان و افغانستان بخصوص در وزيرستان جنوبى نمايانگر آن بود که طالبان و القاعده با همديگر قرابت تنگاتنگ دارند و طالبان توانست حلقه مرکزي القاعده را از چنگ نظاميان پاکستان نجات دهد و هنوز هم از قرار بعضى از منابع خبري پناهگاه مطميًن رهبران القاعده آغوش گرم طالبان ميباشد . طالبان هنوز منحيث يک سازمان بنيادگراي اسلامى عمليات خود را به همکاري نزديک و حمايه سازمان تروريستى القاعده نه تنها در داخل افغانستان بلکه خارج از مرز هاي آن در کشور هاي منطقه چون پاکستان ، اوزبيکستان ، تاجکستان ، قرغزستان و ديگر کشورهاي آسيايى انجام ميدهد .
عمليات طالبان در داخل افغانستان نيز منحصر به جنوب کشور نبوده بلکه در شرق ، جنوب غرب ، شمال و ولايات مرکزي را نيز دربر ميگيرد . درين چند ماه اخير روزي نيست که وسايل اطلاعات جمعى از برخورد نظامى طالبان با قواي ايتلاف خبر ندهد . از جمله تازه ترين عمليات وحشتناک طالبان که خود اعتراف نموده مسًوليت آنرا بدوش گرفتند ازينقرار است : بم گذاري در زير چوکى رييس امنيت جلال آباد که در نتيجه رييس امنيت مذکور کشته شد ، بم گذاري در موتر حامل همکاران ثبت نام راي دهى که در نتيجه يک کودک و دو نفر زن از همکاران ثبت نام کشته و چندين تن ديگر زخمى گرديد ، سر بريدن هژده تن از اهالى ولايت ارزگان که گناه آنها صرف اخذ کارت راي دهى بخاطر اشتراک در انتخابات رياست جمهوري بود ، بقتل رساندن ولسوال ولسوالى خان نشين ولايت هلمند با پنج تن از محافظينش ، حمله مسلحانه به کارمندان سازمان خيريه مالتى سِر بتاريخ چهارم اگست که در نتيجه آن دو نفر از همکاران اين موًسسه بقتل رسيده و متعاقبا" اين سازمان فعاليت هاي خود را متوقف نمود ، بقتل رساندن پنج نفر از همکاران سازمان خيريه دکتوران بدون سرحد در ولايت بادغيس که سه تن آنها خارجى و دوتن افغان بودند .
اين فهرست را ميتوان بى پايان ادامه داد ، مثال هاي فوقا" ارايه شده فقط چند نمونه از هزاران اعمال تروريستى ، دهشت افگنى ، قتل و قتال طالبان به حمايه القاعده در دو ويا سه ماه اخير ميباشد ، از ماه مارچ 2002 ميلادي تا به امروز تعداد چهل و پنج تن از همکاران داخلى و خارجى سازمانهاي خيريه توسط طالبان بقتل رسيده است .
به تاريخ 28 جولاي سازمان دکتوران بدون سرحد اعلام نمود که بعد از بيست و چهار سال کار و فعاليت خيريه در افغانستان شعبات خود را در تمام نقاط کشور مسدود نموده از کشور خارج ميگردد . يک سخنگوي دکتوران بدون مرز در يک مصاحبه با راديوي بى بى سى گفت که اين سازمان خيريه در هيچ کشور دنيا چنين تلفات جانى را متحمل نشده بود . او گفت که طالبان فرق بين نظاميان و سازمانهاي خيريه قايل نيستند . سازمانهاي خيريه نيز براي طالبان هدف مشروع محسوب ميشود .
کسى ديگري بنام سليمانخيل که خود را همآهنگ کننده فعاليت دکتوران بدون سرحد معرفى نمود طى يک مصاحبه با بى بى سى روز سه شنبه بتاريخ سوم اگست اظهار نمود که دكتوران بدون مرزمستقيمآ و صريحآ از طرف سخنگوي طالبان مورد تحديد قرار گرفت . او گفت که طالبان ديگر راهى بدون خارج شدن از کشور براي ما نگذاشت . همين بود که سازمان دکتوران بدون مرز بعد از بيست و چهار سال کار وفعاليت خيريه بتاريخ هشتم اسد به کار خود در افغانستان خاتمه داد . با خروج سازمان دکتوران بدون مرز از افغانستان هزاران انسان مظلوم که به کمک آنها اشدآ ضرورت دارند بى دوا و درمان و بى معالجه شدند بخصوص مريضانيکه به مرض سل يا توبرکلوز گرفتار هستند . خروج دکتوران بدون مرز از افغانستان که در واقعيت امر عامل اصلى آن نيز طالبان ميباشد يکى ديگر از جنايات نوبتى ضد اسلامى و ضد انسانى اين گروپ اوباش و جهنمى ميباشد .
امروز تهديد و خطرات ناشى از طالبان و حاميان شان القاعده تمام جهان را ميلرزاند و بخاطر مبارزه در راه نابودي آنها دولت هاي بزرگ جهان بخصوص امريکا بعداز يازدهم سپتمبر دوهزار و يک، مليارد ها دالر به مصرف ميرسانند . بخاطر دستگيري و يا بدست آوردن زنده ويا مرده اوسام بن لادن و ملا عمر ، ايالات متحده مليون ها دالر را وعده سپرده است . اينست چهره وحشتناک تحريک طالبان که گوشه از کارزار آنها درينجا بطور نمونه بيان شد . حالا خواننده محترم قضاوت کند که آيا طالبان خطر جدي براي امنيت و ثبات آينده کشور محسوب ميشود يا خير ؟ آيا اظهارات آغاي کرزي طى مصاحبه خود با نيويارک تايمز که گفتند « در باره خطرات طالبان در ثبات آينده کشور مبالغه صورت گرفته است » قابل توجيه است ؟
آغاي حامدکرزي که خودرا رسما" کانديد رياست جمهوري اعلام نمودند و توقع دارند که مردم افغانستان از مليت هاي مختلف کشور با دادن رأ ي خود او را به صفت رييس جمهور آينده خود بپذيرد ، چنين اظهارات جانبدارانه از طالبان به اعتبار ملى بودن آنها نخواهد افزود . از طرف ديگر از آنجاييکه اين سخنان آغاي کرزي منحيث رييس جمهور وکانديد رياست جمهوري آينده افغانستان هيچگونه توجيه شده نميتواند به غير از آنکه اين يک برخورد قوم گرايانه بوده و مخالف نص صريح بند اول ماده بيست و دوم قانون اساسى که گفته شده « هرنوع تبعيض و امتياز بين اتباع افغانستان ممنوع است » ، بند سوم ماده شصت و ششم قانون اساسى که آمده است « رييس جمهور نميتواند در زمان تصدي وظيفه از مقام خود به ملحوظات لسانى ، سمتى ، قومى ، مذهبى و حزبى استفاده نمايد.» و بند سوم فقره سوم ماده شانزدهم قانون انتخابات که گفته شده کانديدان نميتوانند به اعمال « تحريک حساسيت ها و تبعيضات قومى ، لسانى سمتى و مذهبى » متوسل گردند . در يک جامعه حقوق بنياد چنين اظهارات مخالف با روحيه قوانين توسط رييس جمهور از طرف ارگانهاي ذيصلاح مورد بازپرسى عميق و جدي قرار ميگيرد . ولى در افغانستان که هنوز در آموزش الفباي حقوق سالاري و قانون مداري قرار دارد قانون به کام زور ميچرخد . و اين تراژيدي متأسفانه ساليان دراز در افغانستان حکمفرما خواهد بود .
در حاليکه زمينه حل پرابلم هاي ناشى از اختلافات قومى , مذهبى , زبانى و فرهنگى صدسال اخير بعداز يک جنگ طولانى خونين و ويرانگر با دادن حقوق و آزادي هاي عادلانه به مليت هاي مختلف کشور و اشتراک مساويانه آنها در امور سياسى دولت تحت شعاع يک قانون اساسى فراگير و مرکزي , همان قسميکه وحدت ملى ايجاب ميکند ممکن شده است , اشخاص معلوم الحال ، حلقات و گروپهاي مشخص چه در داخل و چه هم درخارج از کشور آگاهانه و با برخورد تفوق طلبانه تعصب آميز عشيره يى و تحجري باتيوري هاي خودساخته و قلابى , با تحريف عينيت هاي درونى جامعه و وارونه جلوه دادن حقايق , تلاش بخرچ ميدهند تا سد راه روند ملى ساختن قدرت سياسى در کشور گردند . اين يک حقيقت آفتابى است که ملى ساختن قدرت سياسى در کشور کثيرالمليه چون افغانستان و يا بعباره ديگر شرکت عادلانه مليت هاي مختلف درحيات سياسى وطن مشترک و واحد ضامن وحدت ملى که در فراق نبود اين کيميا بوته مردمان آن در طول تاريخ سوخته اند ميباشد .
افغانستان خانه مشترک تمام مليت هاي ساکن آن بوده و مردم آن سرنشينان کشتى واحد ميباشد ، رسيدن اين کشتى به منزل مقصود باعث خوشبختى همگانى و غرق شدن آن باعث تباهى همگانى خواهد شد . درين مقطع حساس و سرنوشت ساز تاريخى ، کشور ويرانه از تمام آزاد انديشان ميطلبد تا باتشريک مساعى رسالت خود را در راه محو تبعيض ، دسيسه سازيها ، تفرقه افگنى ها ، امتيازخواهى ها ، خودمنشى ها و ايجاد وحدت ملى که متضمن بازسازي و عمران کشور است انجام دهند و نگذارند تا پلانهاي مشتى از افراد ستيزه جو براي احياي تک قدرتى بالاي مردم افغانستان بار ديگر تحميل گردد .
و من اﷲ التوفيق








اميدوار هستم كه استفاده از مواد منتشره با ذكر آدرس سايت همراه باشد . تشكر