Monday, June 25, 2007

جنايات شوونيسم قبيله

جنايت گماشتگان افغان نازی (( افغان ملت )) در جوزجان - ببينيد

ابراز نفرت و انزجار توركان توركيه در قبال جنايت گماشتگان كرزی - ببينيد

سر بريدن اجمل نقشبندی توسط متحدين افغان نازی - ببينيد

Thursday, June 14, 2007

مصاحبه درمورد حادثه جوزجان


Saturday, June 09, 2007

شلاق همفرهنگ

شلاق همفرهنگ و پيامد آن

دكتورهمت فاريابی

پوشيده نيست كه مسئله مهاجرت و مهاجرين از دير زمان به اينطرف بنابر تنش ها و رقابت های سياسی و نظامی دولت ها ، از دايره هومونیزم فراتر رفته و بخشی از بازی های سياسی و حتٰی منبع بدست آوردن عوايد سرشار دولتی را تشكيل میدهد
.
مهاجرين افغانستان كه بيشترين رقم را درين حوزه تشكيل میدهد ٫ باوجوديكه دولت های ميزبان از حضور آنها از لحاظ سياسی و مالی سود ميبرند ولی اغلبآ غيرانسانی ترین رويه و برخورد دول ميزبان را بخود تجربه مينمايند
.
بعداز يازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ م و حمله نظامی ناتو در افغانستان كه منجر به سقوط رژيم طالبان شد ، دولت های ميزبان بدون آنكه شرايط دشوار سياسی ، نظامی و امنيتی داخل افغانستان را ارزیابی نمايند ، يكباره تصميم به اخراج مهاجرين گرفته و از دولت نوپای افغانستان تقاضا كردند تا شهروندان خود را دوباره بپذيرد
.
مقامات ذيربط افغانی در بستر وابستگی های پاليسی داخلی و خارجی حكومت افغانستان از امريكا و غرب ازيكطرف و حفظ و حراست از چوكی و مقام از جانب ديگر ، به هرگونه خواست دول ميزبان نوكرمنشانه لبيك گفتند . به اينطرتيب قرارداد های سه جانبه ( كشور ميزبان ، سازمان ملل و
افغانستان ) با اكثريت دولت های اروپا و آسيا به امضآ رسيد
.
باوجودیكه در قرارداد های سه جانبه به برگشت داوطلبانه مهاجرين تآكيد بعمل آمده است ولی نفس قرارداد دستآويزی بدست دولت های ميزبان بود برای اخراج اجباری مهاجرين كه با تعميل خشونت ، فشار های روحی و جسمانی همراهی ميكند
.
بعداز امضای توافقات سه جانبه ، دولت افغانستان در چهره وزارت خارجه و مهاجرين و سازمان ملل از تطبيق مفادات قرارداد توسط كشور ميزبان پيگيری و نظارت نكرده و سرنوشت صدها هزار مهاجر افغان را بدست پوليس دول ميزبان سپردند .گفته ميشود حتٰی مسئولين ذيربط چون وزير مهاجرين در سفر هاييكه بنابر مسائل مهاجرت در اروپا و كشور های همسايه داشتند ، از ملاقات با مهاجرين آواره دوری جستند . اين گونه رويه اشخاص مسئول جانب افغانی با شهروندان خود و بيتفاوتی و بیكفايتی آنها و سازمان ملل بنابر وضعيت رقتبار مهاجرين ، به جسارت مقامات ميزبان اعم در اروپا و كشور های همسايه افزود و دول ميزبان بدون كوچكترين ارج گذاری به قوانین بيشمار مهاجرت و كانوانسيونهای ژنيو در مورد مهاجرت ، اقدام به خشونت برعليه مهاجرين افغانستان نمودند
.
داد و فرياد مهاجرین از كانال های مختلف بگوش دولتمردان افغانستان ميرسد ولی آنها گوش شنوا نداشته و مقامات مسئول برای شانه خالی كردن از مسئوليت به اقدامات غيرموثر ، فورموليته و تصنعی مبادرت ميورزند
.
به اينطرتيب قرار معلومات های موثقی كه وجود دارد ، در انگلستان گروپی از مهاجرين افغان با دستان ولچك شده با چوكی طياره اخراج گرديدند
.
در جرمنی ، نيمه شبها با حمله پوليس ، مهاجرين دستگير شده و به طياره انداخته شدند
.
در آسترليا گروپی از مهاجرين افغان به يك مدت طولانی در محبس افگنده شدند
.
در هالند مهاجرين حتٰی با اطفال خورد سال از كمپ ها اخراج گرديده و در سردی های زمستان در سرك رها گرديدند
.
در بلژيك در اثر تحديد اخراج اجباری ، مهاجرين افغانستان دست به اعتصاب زده لب ها و چشم های خود را دوختند
.
در پاكستان مهاجرين افغان مورد آزار و اذيت هميشگی پولیس اين كشور قرار دارد
.
ولی رویه ضد بشری ژاندارم ايران همسايه با ( فرهنگ آخندی ) در ارتباط به اخراج اجباری مهاجرين افغان ميتواند جنايت اِس اِس ( دستگاه شكنجه نازی هيتلری ) برعليه يهودی ها را در اذهان بشريت تازه نمايد
.
درينجا نمونه چند از بيدادگری ژاندارم جمهوری اسلامی ايران در قبال اخراج مهاجرين افغانستان از قول تلويزيون يك ساعته زن افغان امريكائی بنام خانم سجيه و بعضی منابع مستقل ديگر ارايه ميگردد كه شباهت به جنايت نازی های هيتلری برعليه يهودی های اروپا در جنگ جهانی دوم دارد كه در آنزمان نيز تحت شعار آريائی پرستی صورت گرفته بود
.
نمونه يك - سه جوان كارگر افغان كه مصروف كار در منزل سوم يك ساختمان بودند ، پوليس يورش برده آنها را دستگير ميكند .اين جوانان عذر و زاری ميكنند تا پوليس آنها را اجازه دهد تا دست مزد چند روزه خود را از صاحب كار بگيرند و بعد داوطلبانه رد مرز ميشوند اما پوليس هر سه اين جوانان را بيرحمانه از منزل سوم به پايان پرتاب مينمايد كه يكی از آنهابه نسبت جراحت شديد جان عزيز خود را از دست ميدهد و دو نفر آن شله و كوره در حالت فجيآنه رد مرز ميگردند
.
نمونه دوم - پوليس ايران در خانه يك فاميل افغان حمله ميكند كه مرد اين فاميل خود را از انظار پوليس ايران پُت نموده است . بعداز تلاشی خانه ، اين مرد را دستگير مينمايد و چند نفر ژاندارم آنقدر لگد مال ميكند تا اين مرد به شهادت ميرسد . و بعدآ اين پوليس ها ميخواهند كه به زن آن تجاوز جنسی نمايند ولی ورود غيرمترقبه همسايه مانع ادامه جنايت ميگردد
.
نمونه سوم - دختركی بنام فرزانه از تهران به تلويزيون خانم سجيه زنگ ميزند و ميگوید دولت ايران يك زن حامله دار افغان را به جرم نداشتن سند اقامت به زندان انداختند ولی نميدانم كه با او چه كار كردند ، زن حامله دار بعداز چند روز در محبس جان باخت . گفته ميشود كه اين زن حامله در زير لت و كوب ژاندارم كشته شده است
.
نمونه چهارم - ايميلی ارسالی دختركی بنام دنيا از كشور ناروی از چينل همين تلويزيون خوانده شد كه فشرده محتوای آن ازينقرار بود : نسبت مشكلاتيكه در ايران داشتيم به ناروی مهاجرت كرديم . قبلآ برای ما ميگفتند كه ايران يك مملكت اسلامی است و اروپا ممالك كفر است . درينجا كه ميبينم مكتب رفتن هم مفت و رايگان است . در ايران در مكتب رفتن از ما پول ميگرفتند . وقتيكه پدرم از مكتب ايرانی ها تقاضا كرد كه من مكتب بروم ، معلم های ما گفتند ، شما افغانهای كثيف درينجا آمديد ، نان و آب ما را ميخوريد ، ميخواهيد كه شما كثيف ها مكتب هم بخوانيد !!! اين دختر به ادامه مينويسد : كاكای من يك موتر مرسدس داشت كه اسناد آن بنام يك ايرانی بود ، چند روز پيش اين ايرانی از كاكايم خواهش كرد و موتر را برد ، وقتيكه كاكايم دوباره موتر خود را خواست ، ايرانی برايش گفت كه تو افغان كثيف كجا و مرسدس كجا !!! تو اصلآ كدام موتری نداشتی و برايم ندادی . كاكايم قريب بود كه سكته كند
.
نمونه پنجم - كسی بنام ناصر از ايران در تماس تيلفونی خود درحاليكه بُغض سينه اش مجری گلو را خفه ميكند ، جنايت غيرانسانی پوليس ايران را چنين حكايه ميكند كه يك خانم حامله دار افغان را شوهرش درحالی به زايشگاه انتقال ميدهد كه دو طفل پنجساله و شش ساله خود را در خانه تنها ميگذارد . درحال برگشت از زايشگاه ، اين فرد توسط ژاندارم دستگير و به زندان برده ميشود .
اين مرد هر قدر كه ناله ، گريان و زاری ميكند كه دو طفل خوردسال آن در خانه تنها است اجازه بدهند كه حداقل آنها را با خود بگيرد ولی فغان و زاری آن طرف تمسخر پوليس ها قرار ميگيرد و اين مرد به گفته ايرانی ها كوتك ميخورد و بعداز دو روز رد مرز ميگردد .
زن او بعداز ولادت طفل از زايشگاه رخصت گرديده و با برگشت در خانه درميآبد كه دو طفل معصوم آن جان های شيرين و معصومانه خود را از دست داده اند . از ديدن اين منظره وحشتناك مادر مظلوم تاب و تاقت نآورده جان به حق ميسپارد و سرنوشت طفل نوزاد در عالم ظلمت و وحشت در چنگال روزگار خونين بی وطنی و مهاجرت سپرده ميشود
.
بعداز ختم حكايه اين افسانه غم انگيز و تراژيدی مرد دیگری تلفون ميكند و سخنانش را با گريه و نالان و فغان كه قلب هر انسان را كه شير انسانيت را مكيده باشد به لرزه ميآورد ، شروع مينمايد . گپ های اين مرد داغديده افغان آنقدر آميخته از گريه و زاری بود كه به مشكل ميتوان جملات را ازهم تفكيك كرد . حرف ها و جملات تحت تآثير بيان صوتی سوز دل او قرار گرفته بود . چيزيكه از گفته های غم انگيز او فهميدم چنين بود ، او ميگفت كه من همانم كه پيشتر درباره من قصه كردند ، من همانم كه تمام هستی و حياتم را در اثر ظلم ايرانی ها از دست داده ام . من همانم كه حياتم برباد رفته است . بعضی ها از افغانهای نامرد ميگويند كه حكومت آنها همينطور است ، نه ! خود آنها از حكومت شان بدتر هستند ، برای ما ميگويند ، افغانهای كثيف و وحشی و شما افغانهای كثيف بايد همينطور مجازات شويد . چند روز پيش در كوچه( نفرآباد ) ده نفر جوان های ايرانی دريك فاميل هزاره حمله كردند ، زن و دختر های جوان اين فاميل را مورد تجاوز جنسی قرار دادند
.
اين نمونه يی چندی از جنايات بيشمار ايران همسايه با فرهنگ و مشتركات تاريخی در قبال مهاجرين مظلوم و بی دفاع افغانستان است كه بيان گرديد . اما دامنه جنايت رژيم آخندی و متعصبين ايرانی در قبال مردم افغانستان وسيعتر از آنست كه فكر ميشود و اين جنايت ها ميتواند با دشمنی و جنايت همسايه جنوبی يعنی پاكستان مقايسه گردد
.
اين جنايات ضد بشری ايران برعليه افغانهای مهاجر ، دقيق به همان روز هايی ادامه ميآبد كه دل باختگان ( ريشه های مشترك دو ملت ايران و افغانستان ) جشنواره های پُرتمتراق را تحت شعار های تصنعی و دهن پُركن با مراسم نمادين حمل پرچمهای دو كشور توسط كودكان ملبس به لباس محلی دو كشور درين ولايت و درآن ولايت براه می اندازند كه گويی در آنطرف مرز هيچ چيزی بوقوع نپيوسته است و به اينترتيب راه برای مداخله وسيعتر رژيم فاشيست مانند آخندی هموار و شرايط تربيه جواسيس ايرانی مساعد تر ميگردد و در نتيجه ، تحت شعار فرهنگ مشترك با ايران و پاكستان ادارات پوليس ، امنیت ملی ، اردوی ملی ، وزارت ماليه مملو از جواسيس پاكستانی بوده و تعدادی ادارات ديگر مبرآ از جواسيس ايرانی نميباشد . قسميكه چندی قبل مقاله يی درباره افشای هويت اصلی عليشاه پكتياوال رئيس امنیت كابل منتشر گردید كه او يك پاكستانی بوده است وياهم بياد داريم جنجال خانم ايرانی كه با فريب دادن مردم ، خود را در ولسی جرگه بحيث وكيل كانديد و موفقيت بدست آورده بود
.
جشنواره مشتركات فرهنگی ايران با افغانستان كه در سبزوار هرات داير گرديد ، يكی ازين نمونه ها است كه توسط بخش فارسی راديو بی بی سی متآثر از خبرنگاران متعصب ايرانی با شاخ و برگ صيقل داده شد ، گويی كه در آنطرف مرز هيچ واقعه يی روی نداده است . اين درحالی بود كه هزاران هموطن مهاجر و بی وطن ، شلاق فرهنگ مشترك را از جانب ژاندارم ايران به تن افسرده خود لمس ميكردند و ده ها تن قربانی اين خشونت لجام گسيخته گرديد
.
واقعيت را با همه تلخی های آن بايد پذيرفت كه برای امروز حاصل ريشه های فرهنگی افغانستان با ايران همين است كه هزاره بخاطر مذهب مشترك و فارسی زبانان بخاطر زبان مشترك هرازگاهی تحت نفوذ مغرضانه ايران قرار گرفته اند . همانقسميكه فرهنگ مشترك جنوب افغانستان با پاكستان تآثيرات با سزائی برای ايجاد طالبان و عملی ساختن پلانهای امريكا ، سعودی و پاكستان داشت .اما كار سازنده ، اساسی و غيرسياسی و غيرمغرضانه برای اضمحلال تفاوت های زبانی در بين پارسی گويان افغانستان ، تاجيكستان و ايران و برائت زبان فارسی - دری از واژه های تحميلی در بستر يك پلان فرهنگی علمآ تنظيم شده هيچگاه صورت نگرفته است بجز فرهنگ تفرقه افگنانه چنگيز پهلوان و ورود تصنعی بعضی كلمات نامآنوس از مكالمات روزمره جامعه ايران مانند شلوغ ، آشخال ، سيب زمينی ، هندوانه ، خميردندان و امثالهم كه بعضی اشخاص آنها را بكار ميبرد و در جامعه فارسی گويان افغانستان مطلقآ بيگانه است و دردی را برای ايجاد زبان مشترك و واحد دوا نميكند .
وارد كردن همچو واژه های نامآنوس ايرانی در مكالمات دری - فارسی افغانستان ، از ستم فرهنگی وارد آوردن كلمات پوهنتون ، پوهنحًی ، پوهنيار ، پوهندوی و امثالهم در زبان دری متفاوت نيست
.
به هرحال چون موضوع بحث مسئله اخراج فاجعه بار مهاجرين افغانستان از خاك ايران و عواقب جنجال برانگيز آن برای دولت افغانستان است فلهذا در جهات عدم رعايت مشتركات فرهنگی و عدم احترام به حسن همجواری توسط ايران به چند جمله فوقآ ذكر شده اكتفآ ميگردد
.
لازم به تذكر است كه سازمان ملل يكطرف قرارداد در تمام قرارداد های سه جانبه اخراج مهاجرين محسوب ميگردد ، هيچگاه و هيچنوع اقدامی را برای جلوگيری از تخلفات مفادات قرارداد ازطرف دول ميزبان كه به اخراج داوطلبانه مهاجرين تآكيد ميكند ، انجام نداده است . نمايندگی سازمان ملل يوناما در افغانستان ، متآثر از پاليسی حلقات شوونستی مانند حزب افغان نازی « افغان ملت » كه « در هر خمیر نيم سیر آرد خود را ميخلطاند » و در هر موضوع مداخله بی مورد و جانبدارانه در امور داخلی افغانستان مينمايد و حتٰی در مسائل حقوقی كاملآ مربوط به مسائل داخلی افغانستان فتوآ های غيرمسئولانه صادر ميكند ، درحالیكه سرنوشت غم انگيز مهاجرين افغانستان در ايران را از دستور كار خود كنار زده و با سكوت معنی دار در بستر عكس العمل های سمبوليك ، رويه دولت های ميزبان را در قبال اخراج جبری و فجيعانه مهاجرين صحه گذاشته و مصروف تطبيق پاليسی زورمندان در منطقه و افغانستان است
.
سازمان حقوق بشر افغانستان كه با تبانی هومان رايت واچ و ديگر جوامع مدنی سیاست پيشه تحت فرمان افغان نازی ها در افغانستان فعاليت دارند و حقوق بشر را به يك حربه سياسی برعليه دشمنان افغان ملت « افغان نازی » تبديل كرده اند ، تاجاييكه معلوم است اين مناديان حقوق بشر ويا درست تر گفته شود اين دلالان سياسی تا هنوز عكس العمل جدی خود را درباره حالت فاجعه بار مهاجرين افغان در ايران از خود نشان نداده اند . فكر میشود كه آنها مآموریت مهمتر و جدی تر از آن در داخل افغانستان دارند تا به فرمايش شوونيسم ، دوستم ويا محقق ، فهيم ويا خليلی را به چوبه دار برابر سازند ويا مزاری و احمد شاه مسعود را از خوابگاه ابدی بيدار نموده و به محكمه بكشانند .
اين (( فرشته های نجات )) كه خود را بيطرف و خيرخواه عنوان ميكنند ، هريك به ده ها هزار دالر اجورهء ماهانه استخدام گردیده اند ، حاصل كار و فعاليت خيرخواهانه آنها در افغانستان تاهنوز معلوم نیست . فجايع در محابس كمافی السابق ادامه دارد ، مذاكرات و مفاهمات دولت كرزی با طالبان قصاب پيشه چون هميشه ادامه دارد ، بمباردمان مردم ملكی در جنوب كشور ازدياد ميآبد ، تجارت مواد مخدر ازطرف مسئولین بلند پايه حكومت كرزی سمت و سو داده میشود ، دامن زدن تعصبات قومی ، زبانی و مذهبی ازطرف حكام محور كرزی به اوج خود رسیده است ، مظاهرات صلح آميز مردم توسط توپ و تانك فاشيستی سركوب ميگردد و صدها نوع نقض آشكارای حقوق انسان در جامعه تحميل ميگردد ولی حقوق بشر به فرمايش شوونيسم قبیله صرفآ شعار مغرضانه « جنگسالاری » را طوطی وار تكرار ميكند . اين خود بيانگر آنست كه از حق بشری مردم افغانستان توسط هيچ مرجعی در برابر زورگويان ، دفاع عادلانه و بيطرفانه صورت نميگيرد . مگر مشتی از شكارچيان دالر در يك سازمان غيردولتی وابسته گردآورده شده اند كه نام آنرا حقوق بشر گذاشتند كه هرلحظه حساس ، این مجمع برای سركوب حريف های سیاسی نيرو های حاكمه استفاده ميگردد
.
درين ارتباط درباره نماينده حقوق بشر در شمال افغانستان معلوماتيكه در نزدم وجود دارد مختصرآ ارايه ميگردد : گفته ميشود كه اين شخص از مدرسه دينی اسديه مزار شریف فارغ گرديده كه بعدآ به صفت قاضی ايفای وظيفه مينموده است . اين فرد در زمان مآموريت اش منحيث قاضی در هنگام اخذ رشوت توسط ارگان با صلاحيت بالفعل گرفتار و توقيف ميگردد ولی با گذشت چند وقت با ارايه تضمين آزاد گرديده و از پنجه قانون در پاكستان فرار ميكند .
به سبب روابطيكه با اشخاص محوری حقوق بشر در پاكستان ايجاد مينمايد ، اين فرد بعداز سقوط طالبان به صفت نماينده حقوق بشر در شمال كشور استخدام ميگردد .
اين شخص حريص كه به نعمت دالر های خداداد و بادآورده حيات تقلبی خود را ميگذراند ، به معاش وظيفوی خود قناعت نكرده و از راه های دغلكاری و ساخته كاری نيز پول بدست ميآورد .
يكی از فريبكاری های اين نماينده حقوق بشر را شناخته نزديك اش چنين قصه ميكند كه او يك عراده موتر را بنام پدر خود خريداری كرده و ماهانه به شش صد دالر برای استفاده خودش به اداره حقوق بشر كرايه داده است و درعين حال برادر خود را با معاش گزاف به موتروانی آن گزيده است . (( اين معلومات يكسال قبل است )) .
موجوديت چنين افراد كه خود فاقد معنويت بشری هستند و تعداد آنها هم درين سيستم كم نيست ، ميتواند يك فاجعه در باب دفاع از حقوق انسان افغانستان جنگزده تلقی گردد
.
خانم شيرين عبادی كه جايزه صلح نوبل را به عنوان دفاع از حقوق بشر دريافت نمود و هياهوی سیاسی گوش خراش دولت های غربی و امريكا پيرامون اين پروژهء سرمايه گذاری مانند براه انداخته شد ، ميباييست منحيث دافع بيطرفانه حقوق بشر آواز خود را بلند مينمود ، زمانيكه در كشورش در اثر خشونت ژاندارم آخندی اطفال بيگناه قربانی ميگردد . اما بی تفاوتی اين خانم در برابر حالت فلاكتبار و غم انگيز مهاجرين افغانستان در ايران ، بار ديگر بالای مغرضانه بودن ، سياسی بودن و نمايشی بودن جايزه صلح نوبل تآكيد ميكند
.
به هرحال تراژيدی اخراج مهاجرين از ايران با خشونت غيرانسانی و غيراخلاقی ادامه دارد ولی حكومت افغانستان ، سازمان ملل و سازمان های حقوق بشر هيچ كار موثری را برای توقف این فاجعه انجام نداده اند .
دولت افغانستان كه غرق بحران تصاحب قدرت سياسی در بنای خصومت های قومی ، زبانی و مذهبی است ، در مورد هوشدار شش ماه قبل حكومت ايران در قبال اخراج مهاجرين توجه جدی نكرده و آنرا كمبها جلوه داد . وزارت های مهاجرين و خارجه كه مسئولیت مستقيم در برابر مهاجرين و هريك از شهروندان مملكت در خارج از كشور دارد ، درين مورد غفلتی نموده است كه ناشی از بيكفايتی ، فساد اداری و برخورد غيرمسئولانه آنها ميگردد . البته كار هاييكه انجام داده شده ، همه آنها سطحی ، نمايشی ، سمبوليك ، غيرموثر و مسئوليت گريزی بوده است
.
اقدام رئيس جمهور كرزی كه نامه به احمدی نژاد رئيس جمهور ايران فرستاد ، زمانی بود كه مهاجرين افغان در ورطه بدبختی دست و پا ميزدند . درحاليكه اين نامه بعداز هوشدار ايران ارسال و موثريت آن پيگيری ميگرديد
.
قرار معلوم وزير مهاجرين سفری بخاطر مسئله اخراج مهاجرين در ايران داشته است اما او به صفت وزير مسئول هيچ كاری را نه در سفر خود ونه هم بعداز آن انجام نداده است .
وزارت خارجه كه از هر فرد شهروند كشور خود در خارج جوابده است ، نيز به اقدامات بی موقع و سمبوليك مبادرت ورزيده است . درست است كه وزير خارجه شخصآ توپ و تانك ندارد كه مانند اسرائيل بخاطر يكنفر شهروند خود ، نيم فلسطين را ويران كند ، اما وزير خارجه ميباييست :ء
الف - مذاكرات جدی و به موقع را با جانب ايران براه می انداخت و منتظر نميشد تا آب به گلو برسد
.
ب - سفارت افغانستان در ايران موظف ميگردید تا وضعيت را زيركنترول قرار داده ، از وضعيت مهاجرين و حركات احتمالی حكومت ايران در قبال مهاجرين افغانستان و جديت مسئله را هر لحظه به وزارت خارجه گزارش ميداد . درحاليكه از صحبت تلفونی دو هموطن مهاجر به تلويزيون خانم سجيه پيداست كه سفارت افغانستان در ايران نه تنها غيرمسئولانه با مهاجرين برخورد نموده است بلكه يك ديپلومات اين سفارت بيشرمانه ، بداخلاقانه كه ميتواند لكه ننگ به دامن اين سفارت تلقی گردد ، با هموطن خود برخورد نموده است
.
قرار توضيحات يك شهروند مهاجر ، نماينده افغانستان با مهاجرين يكی از استانهای ايران قرار ميگذارد تا آمده از نزدیك درمورد پلان اخراج مهاجرين صحبت بكند . مردم جمع ميشوند و تا ناوقت روز انتظار ميكشند اما در پايان روز خود نماينده نميآيد بلكه پيام نماينده افغانستان به آنها ميرسد كه در آن تذكر رفته است كه بايد مهاجرين افغانستان تا چند روز آينده خاك ايران را ترك بكنند درغير آن حكومت ايران هر عملی را كه در قبال مهاجرين انجام دهد ، سفارت افغانستان مسئولیت ندارد
.
خانم مهاجر ديگريكه به اين تلويزيون تيلفون نمود ميگويد - من زن بی سرپرست و صاحب چهار اولاد هستم ، در گرماگرم اخراج اجباری افغانها در سفارت افغانستان مراجعه كردم و گفتم كه من در افغانستان هيچ چيزی و هيچكسی ندارم اگر ممكن باشد مرا به صفت مهاجر به كانادا روان كنيد . يكی از كارمند های سفارت برايم گفت كه تو فردا بعداز رسميات بدون اولاد های خود بيا ، من تو را به كانادا روان ميكنم !!!ء

البته درينجا پست فطرتی اين كارمند سفارت ويا به عباره ديگر اين ديپلومات مقام افغانی ضرورت به توضيحات ندارد
.
ت - اگر توافقات مثمر با مقامات ایرانی حاصل نميگردید ، ميباييست نمايندگی افغانستان ، موضوع مهاجرين را در سازمان ملل و ديگر كشور های دونر بطور جدی مطرح مينمود
.
ث - وزارت خارجه و وزارت مهاجرين از موفقيت و عدم موفقیت كار های خود در قبال مهاجرين برای رفع مسئوليت شان در آينده ميباييست برای رئيس جمهور گزارشات جدی ارايه ميكردند .
ج - وزرای مسئول ميباييست گزارشات مفصل خود را از چگونگی وضعيت درباره مهاجرين ، يكجا با مشوره های خود تقديم ارگان نمايندگی مردم يعنی ولسی جرگه مينمود
.
چون هيچ كار موثر از جانب ارگانهای ذيربط انجام نيافته بود و به نسبت بی كفايتی و سهلنگاری مقامات مسئول ، اينهمه آزار و اذيتی كه منجر به تلفات جانی هم گردید و بخاطر اينهمه توهين و حقارتيكه مهاجرين افغانستان از جانب ايرانی ها متحمل گرديدند ، پارلمان كشور ويا اگر دقيقتر گفته شود مجلس سفلٰی پارلمان يعنی ولسی جرگه روئسای وزارت های مسئول را در چهره وزير خارجه و مهاجرين ، همانند يك دولت نورمال و حقوق بنياد در جلسه خود احضار و تحقيقات در ارتباط موضوع انجام داد
.
در نتيجه بازرسی به اثبات رسید كه وزارت خارجه و وزارت مهاجرين منحيث اداراتیكه مسئوليت مستقیم در برابر مهاجرين افغانستان و شهروندان افغان در خارج از كشور دارند ، كار موثر را انجام نداده و مسئوليت خود را در قبال مردم شان انجام نداده اند ، بجز حركت های فرمايشی ، سمبوليك ، شكلی و فارموليته كه كدام موثريت نداشته است . بنابرين وزير خارجه و مهاجرين از طرف ولسی جرگه سلب اعتماد گرديدند
.
رئيس جمهور كرزی مسئله سلب اعتماد وزير مهاجرين را پذيرفت اما سلب اعتماد وزير خارجه را به ستره محكمه راجع ساخت . ستره محكمه بعداز يك مدت قابل مكث ازلحاظ زمانی فيصله نمود كه براساس آن تصميم ولسی جرگه درباره سلب اعتماد وزیر خارجه غيرقانونی خوانده شده است
.
اگرچنديكه در عقب سلب اعتماد وزير خارجه كشور و فيصله ستره محكمه ، بازی های سیاسی پشت پرده نيز احتمالآ دخيل است اما من ميخواهم درين بخش از نوشتار خود ، مسئله را در بنای قانون اساسی كشور ، بدون درنظرداشت مواضع ذهنی و سياست بازی های اشخاص افراد بررسی مينمايم و اميدوار هستم كه توانسته باشم اطراف ذهنی مسئله را از عينی آن تفريق نمايم . مسلم است كه در بررسی ذيل شخص وزیر خارجه بمثابه شخصيت حقيقی مطرح بحث نيست بلكه قانونی بودن پروسيجر مسئله و جوابدهی ارگان مسئول در برابر نمايندگان مردم و سنت نيك كه اين پروژه در آينده دولتداری از خود بجای ميگذارد از اهميت با سزآ برخوردار است . زيراكه درين پروژه جوانه ها ويا اشك نورس دموكراسی واقعی مشهود است . و اين سنت نيك میتواند بهترين الگو برای جوابدهی حكومت به نزد نمايندگان مردم محسوب گردد .
حديث مبارك از حضرت رسول اكرم است كه ميگويد : مَنّ سَنَ سُنّة حَسَنَه فَلَهُ اَجْرهٰا وَ اَجْرُ مِنْ عَمَل بِهٰا وَ مَنْ سَنْ سُنّة سيْئة فَلَهُ وَ زَرُهٰا وَ زَرُ مِنْ عَمَل بِهٰا
ترجمه - هركس سنت و قاعده نيكی میگذارد اجر عمل او و عمل كسانيكه بعداز او رفتار میكنند به او ميرسد .
و هر كس كه سنت و قاعده بدی را میگذارد گناه عمل او و عمل كسانيكه ازآن قاعده پيروی میكند به بنيانگذار اين عمل عايد ميگردد
.
از آغاز فيصله سلب اعتماد وزرآ ازطرف ولسی جرگه تا به امروز نظريات مختلف حقوقی در مورد قانونی ويا غيرقانونی بودن مسئله از جانب صاحبنظران ارايه گرديده است كه متآسفانه اكثريت این نظريات ازلحاظ حقوقی و مبتنی بر قانون اساسی مملكت قابل مكث است . متآسفانه بسياری از حقوقدانهای محترم آگاهانه ويا غيرآگاهانه مسائل عينی و حقوقی را فدای موضعگيری های ذهنی و سياسی مينمايند
.
حال موضوع را از لحاظ قانون اساسی كشور به ترتيب ذيل نگاه ميكنيم :ء
در ماده هفتاد و هفتم گفته شده است كه وزرآ از وظايف مشخصه خود نزد رئيس جمهور و ولسی جرگه مسئوليت دارند .
در فقره اول ماده نودويكم آمده است ، اتخاذ تصميم در مورد استيضاح از هر يك از وزرآ مطابق به حكم ماده نودودوم اين قانون اساسی .
ماده نودودوم چنين توضيحات ميدهد : ولسی جرگه به پيشنهاد بيست فيصد كل اعضآ ، ميتواند از هريك از وزرآ استيضاح به عمل آورد . هرگاه توضيح ارایه شده قناعت بخش نباشد ، ولسی جرگه رآی عدم اعتماد را بررسی ميكند .
رآی عدم اعتماد از وزیر باید صريح ، مستقيم و بر اساس دلايل موجه باشد . اين رآی به اكثريت آرای كل اعضای ولسی جرگه صادر ميگردد
البته صلاحيت سلب صلاحيت ويا صدور رآی عدم اعتماد به وزیر ازطرف ولسی جرگه را بر اساس مفادات فوق الذكر قانون اساسی كشور همگان می پذيرند مگر بجز يك تعداد كسانيكه ناشيانه و لجوجانه برخورد سياسی ميكنند ويا از مسائل حقوقی درك كافی ندارند ، درعين حال منابع تبليغاتی در اختيار شان است و هرگونه لجاجت به مثابه يك نظر حقوقی پذيرفته ميشود ، اين مسئله بحث ما نيست .امادلايليكه به عدم رعايت پروسیجر قانون ارايه ميگردد ويا توجيهاتيكه از مواد قانون اساسی صورت ميگيرد ، ميتواند طرف بحث قرار گيرد
.
از جمله كل نظريات ارايه شده كه بيشتر باهم مشابح هستند ، ميتواند نظريات ذيل مستلزم مكث باشد .
آقای عبدالرحمن هوتك كارشناس حقوقی افغانستان از طريق تلويزيون آريانا اظهارنظر نموده و عقیده مندی نشان دادند كه تصميم ولسی جرگه درمورد سلب صلاحيت وزرآ خلاف قانون اساسی است ، زيرا كه در ماده نود و دوم گفته شده است كه رآی صريح باشد درحالیكه وكلآ رايگيری مخفی كردند !!!ء

لازم است به ارتباط موضوع به شناخت و تعريف سه واژه ويا سه اصطلاح توجه صورت گيرد كه آنها عبارت اند از كلمات صريح ، مستقيم و موجه كه در ماده نود و دوم قانون اساسی تذكار يافته است .
صريح كه يك كلمه عربی است در فرهنگ فارسی به مفهوم خالص ، پاكيزه ، بی آميخ ، روشن و آشكار معنی گرديده است .
صريح بودن رآی به معنی جلوگيری از مجمل بودن ، غيرآشكار بودن ، آميخته بودن ، غيرروشن بودن ارايه مفاهيم است . تآكيد به صريح بودن رآی به مفهوم تآكيد به ترديد بازی با الفاظ ، كلمات و جملات است و هيچ ارتباط مستقيم ويا غيرمستقيم با معانی رآيگيری سری و علنی ندارد . اگر مطلب در ماده نود و دوم تآكيد بالای ترديد سری بودن رآی ميبود ، درآنصورت علنی بودن رآی برجسته ميگردید نه صريح بودن رآی
.
مستقیم بودن رآی به مفهوم تٱكيد بالای غيرمستقیم بودن رآی است يعنی هر وكيل ميتواند خودش رآی خود را ارايه بكند ونه نماينده او ، وكيل او ، سكرتر او ، رفيق او ، سخنگوی او ، برادر او ، پدر او ، پسر او
.
موجه بودن دلايل به مفهوم عينی بودن قضاوت ، بااساس بودن استدلال ، با استناد بودن ادعا و منطقی بودن ارايه دليل ميباشد
.
گزارش حوادث تراژدی اخراج اجباری مهاجرين افغانستان از ايران كه با تلفات جانی همراه بود ، تكاندهنده است .قضاوت عينی حكم ميكند كه ازين موجه تر كدام دليلی بوده نميتواند
.
بعضی از اشخاص چنين استدلال ميفرمايند كه چون در ماده نود و دوم قانون اساسی درباره موجه بودن دلايل تآكيد شده است لذا هر وكيل بايد جداگانه برميخاست و دلایل موجه خود را در مورد ارايه رآی عدم اعتماد بيان ميكرد
.
بايد گفت كه محتوای ماده نود و دوم قانون اساسی به معنی آن نيست كه هر وكيل جداگانه دلايل موجه ارايه كند . از جانب ديگر اگر ۲۴۸ وكيل ولسی جرگه هر كدام جداگانه ارايه دلايل موجه نمايد ، اين پروسه ماه ها طول خوهد كشيد .
حقوقدانهای محترم ميباييست با درنظر گرفتن معانی حقوقی و ادبی واژه ها و دقيق شدن به محتوای مفادات قانون اساسی دلايل خود را ارايه ميكردند
.
حقوقدان محترم ديگر آقای كبير رنجبر نيز به نظر من برخورد سياسی با مسائل حقوقی كرده اند . ايشان نيز فیصله ولسی جرگه را درمورد ارايه رآی عدم اعتماد خلاف قانون اساسی خوانده و استدلال نمودند كه گويا در چوكات ولسی جرگه بايد كمسيون ايجاد میگرديد و مسئله را زیر بررسی ميگرفت و بعدآ برای ولسی جرگه گزارش تهيه مينمود و ولسی جرگه مطابق آن عمل مينمود
.
چون در هيچ ماده قانون اساسی ايجاد كمسيون برای بررسی موضوع مشخص به مثابه وجيبه برای ولسی جرگه پيشبينی نگرديده است بنآ احتمال ميرود كه استناد آقای رنجبر ماده هشتاد و نهم قانون اساسی باشد كه آمده است : ولسی جرگه صلاحيت دارد به پيشنهاد يك ثلث اعضآ ، جهت بررسی و مطالعه اعمال حكومت ، كمسيون خاص تعيين نمايد .
تركيب و طرزالعمل اين كمسيون در اصول وظايف داخلی ولسی جرگه تنظيم ميگردد
.
بايد توجه نمود كه در سيستم حقوق شناسی دو تعريف بسيار مهم و اساسی وجود دارد كه او عبارت از حقوق و وجايب است كه اصل مذهبی آن در بحث وجايب امر بالمعروف و نهی از منكر گفته ميشود .
در ماده هشتاد و نهم در مورد حق تعيين كمسيون توسط ولسی جرگه تذكار رفته است و نه وجيبه آن صلاحيت به مفهوم حق است نه وجيبه .
مسلم است كه بر اساس حق ، كسی ميتواند كاری را انجام بدهد ويا ندهد يعنی از حق خود استفاده بكند ويا نكند ولی براساس وجيبه ، كسی مجبور و مكلف است كه تا آن كار را انجام دهد
.
موضوع ديگريكه طرف اعتراض بعضی از حقوقدانهای محترم قرار گرفته است عبارت از استيضاح دو نوبتی وزير خارجه در ولسی جرگه ميباشد .
خوانندگان محترم خبر دارند كه در استيضاح اول وزير خارجه ، جنجال هايی درمورد رآی باطل ارايه شده ايجاد گرديد و ولسی جرگه فيصله نمود كه رآيگيری بار دوم صورت گيرد .
در قانون اساسی كشور در باره جزئيات اين قضيه چيزی گفته نشده است زيرا كه هر قانون اساسی دربرگيرنده مسائل كلی و جامع حيات سياسی يك دولت و جامعه است .
نظر به توضيحاتيكه از جانب يكی از وكلای مردم ولايت هرات از طريق تلويزيون آريانا در ارتباط مسئله صورت گرفت ، گويای آنست كه بر اساس اصول وظايف داخلی ولسی جرگه ، وكلا ميتوانند درصورت بروز اشكالات ، چندین نوبت يك وزیر را استيضاح نمايند . از جانب ديگر استيضاح مكرر يك وزير با هيچيك از مفاد قانون اساسی مغايرت ندارد
.
بعداز ارايه رآی عدم اعتماد به وزير مهاجرين و وزير امور خارجه ، رئيس جمهور كرزی برطرفی وزير مهاجرين را پذيرفت اما درمورد وزير خارجه برای توضيحات به ستره محكمه مراجعه نمود .
قبل از همه بايد توجه كرد كه پذيرش برطرفی وزير مهاجرين به مفهوم آنست كه رئيس جمهور كرزی قانونی بودن پروسيجر كار ولسی جرگه را ميپذيرد . مگر اعتراض او در غيرموجه بودن دلايل ارايه شده از سوی ولسی جرگه است
.
در قوانين اساسی اكثريت كشور های دنيا انستيتوتی بنام ديوان عالی قانون اساسی پيشبينی گردیده است كه وطيفه آن توجيه و تفسير مواد بحث برانگيز قانون اساسی ميباشد . اما در قانون اساسی افغانستان اين صلاحيت نطر به حكم ماده يكصد و بيست و يكم به ستره محكمه واگذار گرديده است .
اگرچنديكه در حدود يكسال قبل نظر به حكم ماده يكصد و پنجاه و هفتم قانون اساسی كمسيون مستقل نظارت بر تطبيق قانون اساسی مطابق به احكام قانون تشكيل گردید كه ميباييست با تعديلات الزامی قانون اساسی صلاحيت توجيه ، تفسير و نظارت بر تطبيق قانون اساسی را بر عهده ميگرفت
.
به هرحال چون صلاحيت توجيه و تفسير قانون اساسی هنوز مربوط قضای عالی كشور است و رئيس جمهور نظر به فقره اول ماده شصت و چهارم ، دارای صلاحيت مراقبت از اجرای قانون اساسی است ، بنآ مراجعه رئيس دولت به قضای عالی برای تفسير و توضيح ارايه رآی عدم اعتماد به وزير خارجه حق مسلم رئيس جمهور ميباشد
.
قسميكه فوقآ اشاره گرديد دادگاه عالی افغانستان نظر به حكم ماده يكصد و بیست و يكم قانون اساسی صلاحيت تفسير و توجيه مفاد بحث برانگيز قانون اساسی را دارآ ميباشد كه متآسفانه اين رسالت بزرگ را برای اغراض سیاسی بكار برده است . البته كه ستره محكمه نميتواند فيصله صادر كند ولی ارايه نظر در ارتباط به موضوع مشخص از صلاحيت ستره محكمه میباشد .
قضای عالی با این ابرازنظر سیاسی و جانبدارانه خود ضربه جبران ناپذير برای سرنگونی اراده مردم وارد آورده و اساس يك سنت ضد مردمی را در سيستم دولت داری گذاشته است .
دلایل ارايه شده از طرف ستره محكمه به مثابه اركان مستقل سه گانه دولتی كشور بيانگر وابستگی ننگين قضای عالی كشور با زورمندان و سیاست بازان است .
ستره محكمه نظر داده است كه وزير امور خارجه با سرنوشت اتباع افغانستان در خارج از كشور سر و كار ندارد .
قضای عالی كه وزير امور خارجه را مسئول چگونگی سرنوشت شهروندان خارج از كشور نميداند ، وای به حال افغانستانيكه حيات مردم آن را چنين قوه قضائيه رقم ميزند .
قضایعالی استدلال كرده است كه رآيگيری دوباره خلاف اصول وظايف داخلی ولسی جرگه است درحاليكه رآيگيری اول با تفاوت يك رآی مجمل نتوانست فيصله كن باشد ، درينصورت چگونه بايد مسئله حل و فصل ميگرديد !!!
از گزارش فيصله ستره محكمه برميآيد كه قوه قضائيه ديگر دليلی بغير از دو استدلال فوق برای گفتن نداشته است .
چنين ابرازنظر قوه قضائيه را ميتوان كودتاه برعليه اراده مردم خواند و چنين كودتا ميتواند توسط كودتا خنثی گردد . درغير آن گپ آخر از لحاظ حقوقی گفته شده است .
خودكرده را نه درد است و نه درمان . قوه قضائيه ايكه محصول معاملات و زدوبند های سیاسی باشد
، ازين بيش نخواهد بود
.
و من الله التوفيق
10 - 06 - 2007
akbarhemat4@hotmail.com
www.drfaryabi.blogspot.com

اميدوار هستم كه استفاده از مواد منتشره با ذكر آدرس سايت همراه باشد . تشكر