Saturday, September 22, 2007

هزاره نسلی از سلسله توركتباران

هزاره نسلی از سلسله توركتباران
دكتورهمت فاريابی
قسمت دوم
در بخش اول مضمون درمورد ضرورت بحث هويت ملی ، شيوه های تحريف و تخريب هويت فرهنگی وتاريخی اقوام تحت استبداد و بخصوص هزاره ها ازطرف حكومات استبدادی دوره های مختلف ، شاخه های اهم توركتباران ، وطن اصلی وقدامت تاريخی آنها درآسيا وهمچنان درباره تمدن سومری های هجرت كرده از آسيای ميانه درعراق امروزی و بعضی موارد ديگر تاريخی برای ايجاد زمينه بحث توركتبار بودن هزاره ها توضيحات مختصری ارايه گرديد .
درين قسمت الزامآ وارد اصل مسئله گردیده و به موضوع محوری بحث آغازين نظراندازی صورت ميگيرد .
مسلم است كه مسئله هويت شناسی يك بحث خيلی وسيع وتحقيقات درين حوزه مستلزم آگاهی لازم از علوم انتروپولوژی ، تاريخ شناسی ، جغرافيه شناسی و زبان شناسی بوده و انجام آن به تعمق همه جانبه نياز دارد ويا به عباره ديگر هويت شناسی از ظرفيت محتوای يك مقاله - دو مقاله خارج است و من قصد ندارم با اين مضمون ادعا بكنم كه هويتی را شناسائی و به اثبات برسانم بلكه ميخواهم گوشه يی از واقعيت های عينی به ارتباط هويت تاريخی هزاره را ترتيب و تسلسل منطقی داده و آنچه كه در مورد ، وارونه جلوه ميكند ، چهره شناسا و نمايان بدهم .
همان قسميكه در بخش اول اين مقال نيز اشاره گرديد برای تحريف و سردرگم ساختن هويت هزاره ها آنقدر كارهای بی انصافانه و خائينانه درطول تاريخ صورت گرفته است كه اين قوم را نه تنها از هويت توركی آن جدا ساختند بلكه تا چندی قبل بعضی از مردم هزاره به نسبت شدت استبداد ، مجبور به انكار از هويت قومی خود شده بودند ، قسميكه چنين استبداد را اوزبيگ ها و توركمن ها نيز به گوشت و پوست خود احساس مينمودند .درين مورد پروفيسور عنايت الله شهرانی در مقاله خود بنام “ هزاره كيست “ ميگويد « در زمان امير عبدالرحمن خان بسياری مردم هزاره از ترس كشتار و قتل عام ها نام و نسب خود را تغيير دادند و از آنست كه در مركز باميان هنوز مردم به نامهای ساختگی حيات بسر ميبرند » .
بنآ بنظر نويسنده اين مقال ، برای مطالعه هويت تاريخی مردم هزاره كافی نخواهد بود كه اگر معنی كمله “ هزاره “ را معيار قرار داده و حكم مطلق گردد كه هزاره ها بازمانده های اردوی هزار نفری چنگيز خان است و نيز كافی نخواهد بود كه با معيار قرار دادن ساختار فزيولوژيكی آنها حكم قطعی صادر گردد كه آنها حكمآ متعلق به قوم مغل هستند و همچنانيكه كافی نخواهد بود با معيار قرار دادن لسان عارضی مردم هزاره به اختلاط مشخص و مطلق نژادی نسبت داده شود ، بلكه تشخيص اصلی هويت اتنيكی و تاريخی هزاره مستلزم تبيين واقعيت های تاريخی و برداشت شواهد و قراين از عمق جامعه هزاره بادرنظرداشت شيوه های معين تحريف هويت تاريخی اقوام تحت استبداد بخصوص هزاره ها از طرف حاكمان سركوبگر و استبدادی دوره های مختلف افغانستان كه در بخش اول این مضمون مختصرآ توضيحات داده شد ، ميباشد .
گفته ميشود كه تحقيقات درمورد هویت هزاره قبل از قرن نزدهم شروع شده است اما بخشی از نظرياتيكه توسط علاقمندان داخلی و خارجی در باب ارايه گرديده است حامل بار سطحی نگری ، برخورد سياسی ، مشكل سازی در تحقيقات بوده و حتی گاهی نمايانگر ناشيانه بودن نظريات است .
بطور مثال پوهاند عبدالحی حبيبی درحاليكه نظريه محقق فرانسوی “ جی . پی . فرير “ را درمورد بومی بودن هزاره ها تآييد ميكند اما با برپا نمودن قيل و قال و بازی الفاظ مشكل ساز كوشيده است كه ريشه گويا پشتون بودن هزاره را ثابت كند . به اينترتيب بنظر آقای حبيبی كلمه هزاره ، يك كلمه قديمی آريائی به مفهوم “ خوشدل “ است و ترجمه فارسی كلمه مغلی مينگ “ هزار “ نيست . مرحوم عبدالحی حبیبی برای اثبات سخنان خود كدام دليلی ارايه نميكند و پيش ازآنكه چنين نظريه را ارايه نمايد ، حداقل از مردم توركتبار افغانستان هم معلومات خود را تكميل نكرده اند و نپرسيدند كه آيا مينگ معنی “ هزار “ را دارد ياخير ؟
تآثر و تآسف وقتی عميقتر ميگردد كه “ ميخائيل وايرز “ زبان شناس آلمانی با اين نظريه ناشيانه همنوا ميگردد .و ميگويد « اطلاعات بدست آمده از مغول های افغانستان كه امروزه در آبادی های هرات و نزديكی آنها بسر ميبرند ، نشان ميدهد كه چنين روابط آماری وجود ندارد » يعنی ساده تر گفته شود معنی مينگ “ هزار “ نيست .
من در بخش اول مقاله خود شيوه های بارز تحريف هويت تاريخی اقوام تحت استبداد را توسط حاكمان دوره های مختلف مختصرآ بيان نمودم . درينجا نظريه مرحوم عبدالحی حبيبی و تآييد آن توسط زبان شناس آلمانی ، يكی از شيوه ها معلوم و مشهود به انحراف كشانيدن هويت ها است زيرا كه “ 2+2 مساوی به چهار “ در هر نقطه دنيا همين است . يعنی « مينگ » توركی (( اوزبيگی ، توركمنی ، مغولی ، تاتاری ، باشقری ، قزاقی ، قرغزی ، آذربايجانی ... )) در هر حالت معنی “ هزار “ فارسی را دارد .اين چيزی نيست كه آنرا با بازی كلمات ، سيلابه ها ، پسوند و پيشوند به بحث گرفت . اين كلمه تا جاييكه مربوط به معلومات من است ، با سه تلفظ ادآ ميگردد : 1 - مينگ 2 - مين 3 - بين . مسلم است كه استناد “ ميخائيل وايزر “ زبان شناس آلمانی به اطلاعات ارايه شده معلومات دست اول نيست و احتمالآ به اتكای نوشته های مانند مرحوم عبدالحی حبيبی و امثالهم استوار ميباشد واگرنه مغول های هرات و ديگر مغول هاييكه در افغانستان زيست دارند ، آنها زبان اصلی خود را از دست نداده اند و در نهايت امر زبان آنها از ديالكت اوزبيگی ويا توركمنی احتمالآ متآثر شده است و زبان ايشان ريشه توركی اويغوری دارد كه در آن نيز مينگ به مفهوم فارسی “ هزار “ است . هدف من ازين بيان ثبوت نسبت دادن قطعی هزاره به بازمانده قوای چنگيز خان نيست ، اين بحث بطور دقيقتر در ادامه اين مقال پيگيری خواهد شد ، بلكه هدف من ازين بيان تثبيت نادرست بودن بعضی از نظريات ارايه شده ميباشد .همچنانيكه مرحوم حبيبی در يكی از آثار خود يفتلی های تورك را “ هيبتلی ها “ نوشته كرده است تا اين نام به كلمه “ ابدالی “ نزديكتر شود و بعدآ كوشش بی ثمر به خرج داده است تا به اثبات برساند كه يفتلی ها همان ابدالی ها است . محققين خارجی كه در مورد واقعيت های اجتماعی ، فرهنگی افغانستان اعم از ساختار اتنيكی جامعه ، زبان ، مذهب ، كميت نفوس هرقوم وغيره معلومات بدست آورده اند ، منشآ آن آيدلوگ های حكومات قبايلی بوده و اين نوع تحقيقات اغلبآ فاقد اعتبار عينی ميباشد .
داكتر سيد عسكر موسوی كه تحقيقات ارزشمندی را درمورد منشآ اتنيكی هزاره ها انجام داده است ، میتواند رهگشايی بسوی تثبيت عينی هويت تاريخی مردم هزاره باشد . آقای موسوی در كتاب خود بنام “ هزاره های افغانستان “ ، نظرياتيكه توسط محققين ارايه گرديده است ، دلايل ، قراين و شواهدی كه وجود دارد ، آنها را به سه كتگوری تقسيم نموده و روی آن بحث مينمايد يعنی بومی بودن هزاره ، غير بومی بودن و مختلط بودن نژاد هزاره .
بنظر داكتر موسوی ، نظريه بومی بودن هزاره ها ، ابتدآ توسط محقق فرانسوی بنام “ جی . پی .فرير “ در قرن نزدهم ارايه شد . به نظر فرير هزاره ها از زمان اسكندر كبيردر افغانستان ميزيستند . عبدالحی حبيبی نظريه بومی بودن هزاره ها را با استناد به اطلاعات فراهم آمده در “ تمدن ايرانی “ اثر « فوشر » تآييد ميكند اما درعين حال تلاش ميورزد تا تورك بودن هزاره را منتفی و بالای گويا هند وآريائی بودن هزاره ها تآكيد نمايد اما برای تثبيت ادعای خود هيچگونه مدرك و شواهد ارايه نميكند . البته درمورد بيطرف بودن اطلاعات فراهم آمده در “ تمدن ايرانی “ اثر « فوشر » و نقطه نظر آقای حبيبی با استناد ازين منبع ميتواند شك و ترديد هايی وجود داشته باشد زيراكه نظربه قراين نحوه تحليل و اظهارنظر، احتمالآ هردو صاحبنظر به نحوی با قدرت حاكمه دو كشور افغانستان و ايران پيوست بوده و ميتواند نماينده ويا آيدلوگ های خط فكری حكومت های برسر اقتدار دوران خود باشد كه تثبيت هويت واقعی هزاره ازلحاظ سياسی به نفع ايشان نيست . البته اين يك بحث جداگانه و خارج از موضوع است .
داكتر سيد عسكر موسوی بعداز نقد و نتيجه گيری نظريات ارايه شده ، ديدگاه خود را درمورد قديمی بودن هزاره ها درين سرزمين با تذكار معلومات ارايه شده در مورد كوشانی ها و يفتلی ها در تاريخ مرحوم غبار ، چنين جمعبندی مينمايد :
« برای اين منظور ما نيازمند بررسی تاريخ گذشته باميان - مركز هزاره جات - و تنديس های قديمی بودآ هستيم ..... ازنظر تاريخی ، آيين بودائی حداقل ۱۵۰۰ سال قبل از حمله مغول ها به خراسان “ افغانستان امروز “ بطور وسيع در جنوب هندوكش حاكم بود ، آن چنانيكه اين آيين ، سالانه هزاران زائر چينی را به باميان ميكشانيد . مهم آنكه اين ناحيه برای چند قرن جايگاه دائمی برای گسترش نژاد زرد شد . دره باميان طی قرن اول ميلادی يكی از مراكز گسترش بوديسم بود . باميان در آنزمان بخشی از امپراتوری كوشانی “ 40 - 220 “ و تحت تآثير فرهنگ و مذهب بودائی بود . كوشانی ها اصولآ جزو قبايل “ ستی “ بودند و در منطقه ای به امتداد كاشغر تا شمال “ دريای بلخ “ به سر ميبردند . شرقی ترين قبايل ستی “ یوچی “ ناميده ميشدند . كوشانی ها از ميان یوچی ها برخاسته بودند و به دنبال جنگ های قبيلوی به سرزمينهای جنوب آمودريا كشانده شدند . اگرچه امپراتوری كوشانی ها در 220 ميلادی در شمال هندوكش ازهم پاشيد اما كوشانيان تا سال 425 ميلادی در جنوب هندوكش به فرمانروائی خود ادامه دادند .
بوديسم در قرن سوم پيش از ميلاد توسط راهبان بودائی به نواحی جنوب كوه های هندوكش عرضه شده بود . با توجه به سكه های قديمی پيدا شده در باميان ، نقاشيهای روی ديوار های معبد و اطراف تنديس های بودآ ، نقاشی های به جا مانده از زمان آخرين شاهان كوشانی و همچنين شكل فزيكی تنديس ها ، ميتوان چنين نتيجه گرفت كه ساكنان اين منطقه تا حدود 2300 سال پيش دارای همان تركيب فيزيكی صورت بوده اند كه هزاره های امروز هستند . بدينترتيب چهره مغولی ساكنان هزاره افغانستان شمالی را مدت ها پيش از حمله چنگيز خان و اميرر تيمور كه ظهور آنها در صحنه تاريخی نسبتآ جديد است ، جستجو كرد .
يفتلی ها “ 566 - 425 “ ، جانشينان امپراتوری كوشانی نيز به قبايل ستی با همان تركيب فزيكی و چهره تعلق داشتند . تآثير يفتلی ها را تا زمان پيدايش كلمات تركی در هزارگی ميتوان دنبال كرد . البيرونی رد پای يفتلی ها را تا ترك های تبت باز ميگرداند و اولين فرمانروا (( اين سلسله بيش از شصت فرمانروا داشته است )) را “ برها تاگين “ يا” بَرَه تاگين “ ميشناسد . آخرين حاكمان تاگين “ تگين “ ، غزنوی ها بودند كه در حدود هزار سال پيش در غزنی حكومت كردند . پس از يفتلی ها ، نواحی جنوبی آمو دريا تحت فرمان سلسله های ترك آسيای مركزی و شرقی درآمد كه بيش از هزار سال بر آنجا حكومت كردند . مسلمآ طی اين دوره ، هزاره جات امروز تا حد زيادی ازين مردمان فاتح نيز تآثير پذيرفت .
بنابرين ، مدت ها پيش از ظهور مغلها ، ساكنان هزاره جات امروز در معرض تآثيرات اقوام قديمی تر و ترك زبان با ويژه گی های فزيكی شبيه مغلها قرار گرفتند . » (( صفحه 66 - 67 “هزاره های افغانستان “ ))
از اظهارات فوق ميتوان استنباط كرد كه هزاره ها بخشی از كوشانی ها و يفتلی ها بوده ويا هزاره ها مربوط كوشانی ها و يفتلی ها ميباشد و همچنان كه ساكنين هزاره جات هزاره های توركی بودند ويا تورك های هزاره بودند .
دكتر موسوی بعداز تحقيقات منشآ اتنيكی هزاره ها ويا هويت تاريخی هزاره ها، به اين نتيجه ميرسد كه هزاره ها يكی از قديمی ترين ساكنان منطقه هستند و نياكان هزاره ها به ساكنان ترك آسيای مركزی و شرقی كه بيش از 2300 سال پيش از شمال و جنوب هندوكش به نواحی موسوم به هزاره جات كنونی مهاجرت كرده بودند ، باز ميگردد .
فرموده آقای دكتور موسوی بيانگر آنست كه ورود ساكنان تورك های آسيای مركزی از شمال و جنوب هندوكش به هزاره جات امروزی سه صد سال قبل از ميلاد بوده است كه اخلاف سلسله نژادی آن برای امروز بنام “هزاره” مسمی است . بنآ مسكن گزين شدن تورك های آسيای مركزی درشمال و جنوب هندوكش كه از آنجا به هزاره جات امروز آمده اند ، به مراتب قديمتر از آنست كه تصور ميشود . درين زمينه ميتواند دلايل متعددی وجود داشته باشد كه اهم آنها را نظر به شواهد تاريخی قرار آتی مختصرآ تبصير و تفسير كرد :
اولآ - نظر به اسناد ، شواهد و باورمندی های تاريخی ، آسيای مركزی كه وطن اصلی توركان يا توران بوده و “ بُخدی “ مركز آنرا تشكيل ميداده است كه اطراف هندوكش مربوط آن ميگردد . فلهذا پيش از آنكه كوشانی ها و يفتلی ها در سال چهلم ميلادی به شمال و جنوب هندوكش بيآيند و دولت برپا كنند ، همتبار های ايشان درين مناطق زيست داشته اند .
پروفيسور عنايت الله شهرانی در يكی از آثار خود بنام “ تاريخچه نژاد ها و اقوام در افغانستان “ ميگويد « تورك ها در افغانستان يك قسمت اعظم مليت ها را تشكيل ميدهند و موجوديت تورك در افغانستان بدو قسمت شناخته ميشود :
اول - تورك هاييكه از آغاز در صفحات مختلف مخصوصآ در شمال كشور زيست داشتند .
دوم - توركانيكه پيش از ميلاد مسيح و قبل از اسكندر در افغانستان كنونی حيات بسر ميبردند و توركان مركزی دست كم صد ها سال پيش از ميلاد از توركستان شرقی و ختائيستان آمده اند .چنانچه قاطبه مورخين خاصتآ مرحوم ميرمحمد صديق فرهنگ گفته ما را تآييد مينمايند و .مينويسد : در شمال هندوكش يك تعداد مردم توركی زبان از سابق موجود بود « صفحه 16 افغانستان ... »
حاج كاظم يزدانی در كتاب “ پژوهشی در تاريخ هزاره ها “ ميفرمايد « .... اين مدارك مسئله نژادی مهمی را روشن مينمايد كه اهميت آن از مسئله خصوصی هزاره تجاوز ميكند ، اين مطلب به ما نشان ميدهد كه در حقيقت نه فقط فلات های مرتفع ماورای هيماليا بلكه تمام دنباله های جبال هندوكش تا منتهی اليه غربی آن در زمان قديم محل سكونت قبايلی از نژاد چينی و تبتی بوده است “ صفحه 163 “ .» درين باره پروفيسور شهرانی معتقد است كه بدون شك منظور از چينی ماچينی ها ، همان توركان غيرچينی اند و تعداد زياد تبتی ها همچنان متعلق به توركان تبتی ميباشد كه توركان ختائی و خُتنی هم گفته ميشوند .
لازم به تذكر است ، وقتيكه نام افغانستان ويا ايران از لحاظ تاريخی مطرح ميگردد ، تحت اين نام ها تصور جغرافيه امروزی برای ده قرن پيشتر ، هرنوع تحقيقات را به انحراف ميكشاند زيراكه افغانستان امروزی زمانيكه آريانا ، باختر و خراسان بود ، مسلمآ حدود و ثغور جغرافيائی ديگری داشت و همچنان نسبت دادن نام امروزی ايران كه از آن شصت سال كم و بيش ميگذرد ، به بيست قرن ماقبل آن ، كدام مفهوم ارزنده را افاده نميكند و ميتواند همچنان پژوهش تاريخی را به انحراف بكشاند .
درمورد كوشانی ها ويفتلی های برخاسته از قبايل “ سَتی “ وشرقی ترين قبيله آن كه درتاريخ بنام “ يَوچی “ ياد شده است بايد گفته شود كه اين اصطلاحات توركی اكثرآ آگاهانه ويا غير آگاهانه بشكل تحريفی در كتب تاريخی تحرير گرديده است مثلآ سيتی ، ساتی ، پوچی ، اوچی كه مفهوم اصلی را افاده نميكند ولی در حقيقت اين كلمات عبارت اند از : ستی به فتح حرف “ سين “ به زبان توركی به مفهوم كبابی ميباشد كه برای امروز نيز در نواحی اندخوی ، شيرين تگاب ، دولت آباد ، المار ، قيصار ولايت فارياب و احتمالآ در ديگر ولايات تورك نشين اشخاص با نامهای ستی بای ، ستی پهلوان ، ستی بيك ويا ستی بدون پسوند موجود است و مردم اوزبيگ و توركمن تاهنوز ازين نام استفاده مينمايند .
يَوچی به فتح حرف “ ی “ به زبان توركی به معنی “ دشمن ستيز “ است و اگر اين كلمه اَوْچی” به فتح اول و به سكون دوم “ باشد همانقسميكه بعضآ چنين نوشته شده است پس معنی آن به زبان توركی” شكارچی “ ميباشد . وجه تسميه هردو كلمه از آن ناشی ميگردد كه مردم آسيای مركزی سوار كار ، جنگجو و متحرك بودند .
امابعد - جواهر لعل نهرو در صفحه 171 جلد اول كتاب مشهور خود بنام “ نگاهی به تاريخ جهان “ ميگويد « مردمان آسيای مركزی بنامهای باكتريائی ها(( سكاها ، هون ها ، اسكوت ها ، ترك ها ، كوشانی ها و يفتلی ها )) ناميده ميشدند كه قبل از ميلاد بارها به اروپا و سراسر آسيا پراكنده شده اند و هجوم ها برده اند و اين بخاطر تاراج نبوده بلكه برای بدست آوردن زمين های قابل سكونت و اقامت بوده است . قبايل آسيای مركزی در آن زمان زراعت پيشه و دارای حيوانات اهلی بودند . زراعت پيشه ها متوطن و مالدار ها متحرك بودند .»
درمورد تاريخ تقريبی هجوم های توران “ توركان “ آسيای مركزی ، جواهر لعل نهرو در جای ديگر كتاب خود ميگويد كه پنج هزار سال قبل از ميلاد و حتی پيش از آن قبايل مهاجم آسيای مركزی “ توران “ بر چين هجوم آوردند . همه آنها به زراعت و مالداری بلد بودند . گله ها و رمه های بزرگی را نگهداری ميكردند . آنها برای خود خانه های خوب ميساختند . جامعه منظم و مرتبی داشتند . بيشتر آنها نزديك رود “ هوانگهو “ كه رود دوازدهم نيز گفته ميشد ، مسكن گزين گرديده بودند و حكومت برای خود تشكيل داده بودند . (( صفحه 71 جلد يك “ نگاهی به تاريخ جهان “ جواهر لعل نهرو )) .
قسميكه ديده ميشود جواهر لعل نهرو از هجوم توران در اروپا و سرتاسر آسيا سخن گفته و قدامت هجوم در چين را پنج هزار سال قبل از ميلاد رقم زده است . بنابرين ورود توران آسيای مركزی را در جنوب هندوكش ميتوان حد اقل پيش از حمله اسكندر مقدونی تصور برد . فلهذا قدامت تاريخی بخشی از هزاره های افغانستان و پاكستان درين سرزمين ها به حيث بازماندگان توران آسيای مركزی از همان زمان پيش از هجوم اسكندر مقدونی يعنی قرن ها قبل از ميلاد منشآ ميگيرد كه عمر آن احتمالآ با مهاجرت سومری ها از آسيای مركزی به عراق امروزی قابل مقايسه است ، آنچنانيكه محقق فرانسوی “ جی . پی .فرير “ نيز تآييد مينمايد كه هزاره ها پيش از اسكندر مقدونی در مناطق جنوب هندوكش ساكن بودند .
پروفيسور عنايت الله شهرانی درمورد بومی بودن هزاره ها چنين مينويسد : « اگر به تاريخ بنگريم هزاره ها كم از كم بعداز دوره امير سبكتگين “ سيويك تگين “ تا ايندم در سرزمين ها و كوهستانات دور از شهر های متمدن حيات بسر ميبرند ، درحاليكه اين قوم از باشندگان سابقه دار مركز افغانستان و دور دست ٱن ميباشند . هزاره ها از طايفه هون های سفيد اند « شاهنشاهی آتيلا كه اصلآ هون يعنی بدون شك ترك بود » “ ص ۱۵۴ امپراتوری ..... “ ويا « هون های اروپا كه قطعآ از نژاد ترك بودند » “ ص ۱۵۷ امپراتوری “.
بقرار روايات قاطبه مورخين هون ها از طايفه اتراك و پس هزاره ها هم به آنها ارتباط دارند . روايات ديگر درباره نسب هزاره ها اينست كه آنها ترك های توكيو ميباشند و البته ترك های توكيو و هون های سفيد از يك نژاد اند .»
« هزاره ها كه ارتباطات به تگين ها ، يفتلی ها ، كوشانی ها ، كابل شاهان ، رتبيل ها ، قورلوقي ها (( طايفه سبكتگين “ سيويكتگين “ و محمود غزنوی )) دارند در مملكت افغانستان حكومت كرده اند و گروه زياد آنها در قطغن ميباشد . از آغاز سنه 705 قتيبه بسوی تخارستان “ باختری سابق “ كه در آنجا يكسلسله از تگين های ترك “ تورك “ بودائی شده سلطنت ميكردند ، رهسپار شد “ صفحه 209 امپراتوری “ و اگرچه رنه گروسه يفتلی ها را مغولی ميداند ، هياطله كه نيز بدون ترديد مغولی هستند “ ص 156 امپراطوری “ ولی هون ها كه نسب آنها به هزاره ها ارتباط خاص دارند به عقيده رنه گروسه باهم تفاوت دارند . مگر عميقآ مطالعه گردد يفتلی ها از تركستان چين بوده و با مغول ها هم طوری ارتباط دارند .....» .
مرحوم غلام محمد غبار درحاليكه منشآ قوم “ ستی “ بودن كوشانی ها و يفتلی ها را توضيح ميكند ، درباره نفوذ آنها در جنوب هندوكش و مناطق مركزی و دين بودائی مينويسد « رئيس كوشانی ها توانست روسای ساير قبايل را تابع خود سازد و به اين صورت دولت كوشانی افغانستان بوجود آمد . اولين پادشاه مقتدر كوشانی “ كجولا كدفزس “ است كه هندوكش را عبور و در سال چهل مسيحی دولت كابلستان را با نفوذ پارتيها از بين برد . كجولا كدفزس نه اينكه كاپيسا و كابلستان را تا رود سند با باختر و سغدنيا متصل ساخت بلكه در غرب تا ايالت پارتيا “ خراسان كنونی “ پيش رفت . به اين صورت بعداز دولت يونانو باختری ، دولت سرتاسری افغانستان بار ديگر تشكیل گرديد و اين كار تا سال 78 ميلادی انجام يافت .....
و يما كدفزس دوم بعداز پدر هندوستان شمالی را تسخير كرد .
مقتدرترين پادشاهان “ پادشاه “ كوشانی افغانستان كانيشكا است كه بين 120 و 160 ميلادی سلطنت كرده است . اين شخص پايتخت افغانستان “ آنوقت “ را در عوض شمال هندوكش به جنوب هندوكش منتقل ساخت . بگرام در كاپيسا مركز تابستانی ، و پشاور پايتخت زمستانی قرار گرفت . كانيشكا در شمالمغرب كشور ، دولت اشكانی را مغلوب كرد و در شمال مشرق تركستان چينی (( كاشغر ، ياركند “ ياركنت “ و ختن )) را فتح نمود ..... پس حدود قلمرو او بين دريا های گنگ و جيحون ، و آزتارم تا ايران افتاده بود .
“ واسودوا “ پادشاه متآخر كوشانی “182 - 220 ميلادی “ است كه در هند ازبين رفت و جای اين پادشاه مقتدر را در افغانستان ، امارت های كوچك محلی در شمال و جنوب هندوكش گرفت . قوی ترين اين حكومات محلی ، دولت كابلستان بود كه از كاپيسا در جنوب هندوكش تا سواحل سند تسلط داشت .
تعدد عقيده و مذهب مثل سابق محترم و طريقه های زرتشتی ، بودائی و برهمنی مساويانه تحت حمايت دولت قرار داشت . كانيشكا در مسكوكات خود تقريبآ تمام ارباب انواع مشهور مملكت را نمايش ميداد . معهذا ديانت بودائی در ساحه وسيعتری پيش ميرفت . كانيشكا خود بودائی شد .و پس از او توسعه بودائی ادامه يافت . فرهنگ و ادب مخصوصآ از جنبه مذهب بودائی منكشف بود .
مسكوكات مكشوفه از “ ميرزكه “ گرديز و خزانه “ تپه مرنجان “ كابل و زيور های “ عاجی “ مكشوفه از بگرام و معبد مكشوفه در “ قول نادر “ كاپيسا و همچنين آثار مكشوفه از معابد “ شترك “ و “ شمشير غار “ با مجسمه های بودائی و معابد و مسكوكات همه در افغانستان مربوط به قرن های اوليه مسيحی و متعلق به دوره كوشانی كشور است .» .
قسميكه ديده ميشود درين معلومات تاريخی نيز درباره عبور هندوكش ، تسخير هندوستان ، وسعت حكمروائی كوشانی ها و توسعه ديانت بودای در سالهای چهلم ميلادی سخن رانده شده است كه همه آنها به نحوی پيوند با خصوصيات هويت تاريخی هزاره ها و ساير تورك تباران اين مناطق دارد .اين مطلب نيز به نحو خود ميتواند جوابی در سوال - موجوديت هزاره های پيش از دوران مهاجرت هزاره ها از كشتار امير عبدالرحمن خان در پاكستان و قسمآ در هند تلقی گردد . يعنی اين نظر كه تمام هزاره های پاكستان امروزی و هند از دوران استبداد عبدالرحمن است غير قابل قبول ميباشد .
درمورد اينكه هزاره ها بازمانده های مغول هستند ويا توررك مغولی هستند ، نظريات زيادی از جانب محققين خارجی و داخلی ارايه گرديده است . درينجا يك مسئله قابل تذكر است و آن اينكه اگر هزاره بازمانده مغول باشد ويا تورك باشد ويا مغول و تورك باشد ويا تورك و مغول باشد ، پس نتيجه منطقی آن همان است كه هويت ويا منشآ اتنيكی آن تورك است زيراكه نظربه اسناد تاريخی تورك و مغول دارای يك ريشه اتنيكی هستند با تفاوت اينكه گاهی گفته ميشود كه تورك از مغول روئيده است درحاليكه نظربه قول منابع معتبر، مغول شاخه يی از تورك است . البته اين مسئله مضمون بحث ما نيست .
از قرار معلوماتيكه در كتاب “ هزاره های افغانستان “ گنجانيده شده است ، « آرمينوس و مبری ، مونت استوارت الفنستون ، و الكساندر بورنس در ميان اولين طرفداران اين نظريه قرار دارند .» براساس اين نظريه ، هزاره ها بازماندگان سربازان مغول هستند كه با ارتش چنگيز خان به افغانستان آمدند .
« اچ . دبليو . بليو محقق ديگری است كه طرفدار نظريه “ بازمانده بودن هزاره از سربازان مغول “ ميباشد . بنظر وی سربازان مغول در ربع اول قرن سيزدهم به عنوان مهاجران نظامی از هزاران مرد جنگی چنگيز خان جدا شده و در افغانستان مركزی مقيم گشتند . بليو برای اثبات نظريه خود بنامهای جغرافيائی اشاره ميكند ، مانند “ دره هزاره “ كه در بين لغمان و كاپيسا موقعيت دارد .»
تيمورخانف محقق شوروی استدلال ميكند ، بسياری از نامهای قبايل و خانواده های هزاره كه از نامهای رهبران و فرماندهان مغول گرفته شده است ، تا امروز بالای اين قبايل مانده است . به عنوان مثال يكدسته از هزاره ها به “ دای چوپان “ موسوم است .
در قرن نوزدهم “ آر . ليچ “ جهانگرد انگليسی با هزاره های دَی چوپان برخورد كرد و توسط آنها به شهر گِرِشك در همان نزديكی برده شد تا آرامگاه امير چوپان “ دای چوپان “ را كه به اعتقاد آنان نياكان اوليه آنها را به اين سرزمين آورد ، ببيند .
فيض محمد كاتب هزاره ميگويد كه نام بهسودی ها يكی ديگر از قبايل بزرگ هزاره ، از نام يكی از بستگان چنگيز موسوم به بهسود و نيز مشهور به “ جيگوهاكو “ گرفته شده است .
« اصطلاح جالبی در بين هزاره های افغانستان وجود دارد كه ممكن است دارای اهميت مردمشناسانه باشد : والدين هزاره تعبير “ مغول “ را به عنوان يك صفت به هنگام آموزش رفتاری فرزندان خود بكار ميبرند ٫ به عنوان مثال - « اوبچه مغول بشی ! » ( درست بنشين ) يا « اوبچه مغول بخور ! » ( درست بخور ) . اصطلاح مغول در صحبت های روزمره هزاره ها به عنوان صفت به مفهوم “ رفتار درست “ ، “ بانزاكت “ و “ مودبانه “ به كار ميرود و ضد آن “ نامغول “ است . اين كاربرد برای همه هزاره ها يكسان است ، درحاليكه ميان ديگر اقوام چنين اصطلاحی وجود ندارد .» . “ هزاره های افغانستان “
« گروهی از طرفداران نظريه خاستگاه مغولی هزاره ها به اين باورند كه آنان بازماندگان سربازان “ نيكودری “ هستند و نه چنگيز خان . « نيكودريس » بنظر “ دبليو . بار تولد “ يكی از خانهای مشهور نظامی مغول ويا چنگيز خان است . پروفيسور پتروشيفسكی نیز به اين نظر است كه هزاره ها بازمانده های نه چنگيز خان بلكه “ نیكودر “ هستند .» .
درينجا به ارتباط نظر آخری به شمول نظريه پروفيسور پتروشيفسكی آنچه قابل مكث است اينست وقتيكه بحث روی موضوع ارتباط اتنيكی هزاره ها با مغول ها باشد ، پس” نيكودر “ يكی از نظاميان مقتدر مغول قلمداد شده است بنآ نظريه آخری يك نظر بسيار قابل توجه نبوده و از اهميت كمتر درين باب برخوردار خواهد بود .
« طرفداران ديگر نظريه منشآ مغولی هزاره ها برآنند كه آنان ريشه ترك - مغولی دارند ومغول خالص نيستند .آنان معتقد اند كه هزاره ها بازماندگان سربازان مغول و ترك هستند كه در دوره های زمانی جداگانه با چنگيز خان و امير تيمور به افغانستان آمدند و مقيم شدند و پس از طی چند قرن مردمان جديدی به عنوان هزاره ها بوجود آمدند .بدينترتيب هزاره ها نه فقط مغول هستند و نه صرفآ تورك هستند بلكه تركيبی از هردو بشمار ميآيند . محقق “ برنارد دورن “ درين رابطه اظهار ميدارد كه جابجائی تدريجی هزاره ها مربوط به امواج حملات مغول ها و تررك ها طی قرون سيزدهم تا پانزدهم ، عمدتآ در دوران “ منگو قاآن “ و “ ارغون خان “ بر افغانستان مركزی است .
“ سايكس “ انسكلاپيدی (( دايرة المعارف )) اسلام نيز برآنند كه هزاره ها تركيبی مختلط از بازماندگان نيروهای جنگی ترك - مغول هستند كه در پايگاه های نظامی افغانستان مركزی مستقر و مقيم شدند .» .
داكتر سيد مخدوم رهين در كتاب “ اشك خراسان “ مينويسد « بنابر نوشته جهانگرد چينی هيوان تسنگ كه در دوره كوشانی از آريانا عبور كرده ، قوم هزاره قرن ها پيش از ورود اسلام به سرزمين ما درين كشور ميزيستند ، در ادبيات و تواريخ اسلامی قرن سوم و چهارم هجری اطلاق ترك غرچه به قوم هزاره شده است . “ ص 31 كتاب مذكور “
حاج كاظم يزدانی ميگويد « بعضی از دانشمندان گويد هزاره ملتی است كه از اختلاط و تركيب تورك و مغول بوجود آمده اند “ ص 157 “ درست كه تورك هزاره با مغول ارتباط خونی دارد ولی غرور ملی ، ملت تورك هزاره بايد پايمال نگردد و نبايد به اين شكل آنها را بدو راهه و تشويش نگه داشت و حق همين است كه ايشان از شاخه بس مهم و با ارزش ملت تورك ميباشد . » “ صفحه 71 تاريخچه نژاد ها و اقوام در افغانستان “ .
“ اليزابت باكون “ محقق ديگريست با اين نظريه همنوآ ميباشد . “ باكون “ كه طرفدار نظريه ترك - مغول بودن هزاره ها است مينويسد : « در مناطقی كه امروزه هزاره جات ناميده ميشود ، احتمالآ در ابتدآ عمدتآ چُغتائيان ماورآالنهر (( اوزبيگ و تركمن امروزی )) ساكن شده اند و سپس ديگر مغول ها و برخی ترك ها يا ترك - مغول ها به آنان پيوسته اند .....ء بدينترتيب آشكار ميشود كه هزاره های موجود از تبار لشكريان مغول ، و اغلب چغتائيان هستند كه در مراحل زمانی متعدد طی سالهای 1229 تا 1447 ميلادی وارد افغانستان شده اند ، نه نظاميانی كه توسط چنگيز خان در افغانستان مستقر شده اند .»
پروفيسور شهرانی درحاليكه ارتباط ريشوی و خونی بسيار دور تمام تورك ها به شمول هزاره را با مغول ها تآييد مينمايد ، ميگويد كه هزاره ها وابستگان اتنيكی هون ها ، كوشانی ها و يفتلی ها بوده و از قرن ها پيش از ميلاد در افغانستان و منطقه زيست دارند و مخالف نظريه “ بقايای ارتش چنگيز خان بودن هزاره ها است . او در يكی از مقالات خود ميگويد ، كسانيكه هزاره ها را از بقايای اردوی چنگيز ميدانند ، اشتباه است زيراكه دروقت دخول چنگيز بسی هزاره ها قتل عام شدند و شهر های غُلغله و ضحاك توسط چنگيز خان ويران گرديد . يك تعداد دانشمندان شوروی سابق لغات و كلماتی را از زبان “ دراويدی “ كه در زبان كره يی كه جزء زبانهای آلتائی است يافته اند و همچنان پروفيسور شاه علی اكبر شهرستانی از سادات شهرستان هزاره جات كتابی را تحقيق و نشر نموده كه در آن اثبات ميگردد كه در زبان دری هزاره گی از جمله پانزده صد لغات زبان های آلتائی در حدود دوازده صد آن خالص توركی و مابقی مغولی ميباشد ، درحاليكه ميتوانيم هردو را در ريشه ، يكی ثابت نمائيم و آنها بنی اعمام يكديگرند .
علمای معاصر به اين عقيده رسيده اند كه هزاره ها نژاد تورك ميباشد كه زبان اصلی خود را به مرور زمان زبان دری هزارگی تعويض نموده اند . هنوز در ميان اقوام هزاره توركی چيچكه “ چيچك “ ، توركمن ، تايماق ، قرلوق وغيره وجود دارند و هركدام خيل ها و قوم هايشان خود را به آنها منسوب ميدانند .
كسانيكه اختلاط نژادی هزاره را فرا تر از تورك و مغول ميدانند ، در كتاب “ هزاره های افغانستان “ نظريات ذيل مشاهده ميگردد :
به نظر « م . ح . كاكر » اخلاف سربازان مغول چغتائيان هستند كه در زمانهای مختلف بين 1229 تا ۱۴۴۷ وارد افغانستان شده و در قرن شانزدهم مردمانی را تشكيل دادند كه هزاره نام گرفتند . اين سربازان كه يا مجرد بوده ويا همسران خود را با خود نيآورده بودند ، با زنان بومی تاجيك نواحی مركز افغانستان و اطراف آن ازدواج كردند . خويشاوندی با تاجيك های دارای منشآ ايرانی و فارسی گوی بر زبان اين تازه واردان تآثير گذاشت و اساس بوجود آمدن گويش فارسی جديدی شد كه هزارگی نام گرفت .
بنابرين هزاره ها به نظر كاكر نژادی مختلط از مغول ها ، ترك ها ، تاجيك ها و ديگران “ ايرانی ها و پشتونها “ هستند كه به صورت يك گروه قومی جديد درامده و طی دوره يی بين قرون سيزدهم و تا شانزدهم هزاره نام گرفته اند .
“ جوينی “ نظريه تقريبآ مشابه با كاكر ارايه ميكند اما “ شرمن” و بخصوص “ تيمورخانف “ تلاش كرده است تا (( آب را سر به بالا ببرد )) . تيمورخانف درحاليكه از اختلاط تآثيرات تاجيكی صحبت ميكند و اختلاط پشتون ، هند و آريائی را نيز دخيل ميداند ، او برخلاف تمام شواهد و اسناد معتبر تاريخی اقوام مغول ، هزاره و ايماق را جدا از هم تصور مينمايد .
اولآ احتمال سياسی بودن نظريه كاكر و تيمورخانف را نبايد از نظر دور داشت كه گفته های شرمن و جوينی از آن متآثر ميباشد .
اما بعد - وقتيكه چند قوم به ازمنه متمادی در يك محيط جغرافيائی مشخص زيست ميكنند و دارای نظام واحد و مشترك اقتصادی ، سياسی و اجتماعی ميباشند ، مسلمآ اختلاط اتنيكی ويا نژادی نسبی بوجود ميآيد . بنآ اختلاط نژادی هزاره ها با ديگر اقوام سرزمين مشترك به همان اندازه متصور است كه ديگر اقوام دربين خود اين اختلاط را دارند .خلط نژادی هزاره ازلحاظ خونی به اندازه يی نبوده كه ساختارفزيولوژيكی آنها را تغيير داده و اصل نسبی هزاره را دگرگون كرده باشد . يعنی قيافه ظاهری هزاره همانطوريكه مشابه ساختار فزيولوژيكی يك اوزبيگ ، توركمن ، مغول ، قرغز ، تاتار ، قزاق و ديگر تورك های شرقی است ، بلا تغيير باقی مانده و يك هزاره از اثر اختلاط نژادی قواره هند ويا ديگر اتنيك غيرخودی را نگرفته است و دگرگون شدن زبان آنها دليلی برای حكم قطعی اختلاط مطلق نژادی نيست .
آنچه مربوط به دگرگونی زبان هزاره ها است ، حكم استنباط تاريخی و منطقی چنين است كه تورك و تاجيك هردو مردم بومی آسيای مركزی بشمار ميروند و در ازمنه تاريخی اين دو باهم زيسته اند تا جاييكه تاريخ تورك بدون تاجيك تكميل نميگردد و تاريخ تاجيك بدون تورك ناقص است ، بنآ زبان تاجيكی ، دری ويا فارسی را نه تنها هزاره ها از آن خود كرده اند بلكه ايماق ها ، بيات ها ، تايمنی ها ، قزلباش ها ، خلجی ها “ غلجائی ها و حتی اقوامی از اوزبيگ و توركمن آنرا به خود پذيرفته و زبان اصلی خود را تعويض نموده اند . زيراكه دين ، مذهب ، زبان ، رسم و رواج ، سنت و عنعنه كه با يك كلمه به “ فرهنگ “ خلاصه ميگردد ، عبارت از پديده يی است عارضی و ميتواند در طول تاريخ زيست اجتماعی بارها تغيير و تبديل گردد .
از زاويه ديگر ، تورك ها كه در حدود 1600 سال در منطقه افغانستان امروزی حكمروائی كرده اند ، زبان فارسی نه تنها كه زبان دربار شان بوده است بلكه زبان رسمی دولت شان بوده و برای ترويج و توسعه زبان فارسی بسی كار های مهمی را انجام داده اند . بطور مثالهای انكارناپذير ميتوانيم از تحرير شاهنامه فردوسی به دربار و دوران سلطان محمود غزنوی بزرگ ، از رسميت زبان فارسی در قلمرو حضرت بابور ، توجه خاص اميرتيمور فرهنگ دوست نسبت به شعرآ و فضلای زبان فارسی و تبديل دربار آن به مركز علوم و فنون و ده ها مثال ديگر ياد آور شويم . مسلمآ قوم هزاره به مثابه اخلاف كوشانی ها و يفتلی ها ، غزنوی ها و تگين ها ، از رسميت زبان فارسی و درباری بودن آن ، نسبت به ديگر اقوام تورك تبار بيشتر متآثر گشتند و برای امروز اساس گويش زبان هزارگی را اصطلاحات زبان توركی با لهجه های چُغتائی و اويغوری تشكيل ميدهد .
نظريات خود مردم هزاره به شمول نظريه ارزنده ايكه توسط تاريخ نويس معتبر كشور فيض محمد كاتب هزاره ارايه گرديده است ، نشان ميدهد كه آنها به همان اندازه ايكه خود را مغول ميشمارند و بيشتر از آن به تورك بودن خود تآكيد دارند . درحاليكه تورك و مغول ريشه واحدی دارند و بيشتر محققين به اين باور هستند كه مغول شاخه يی از تورك است .
به اينترتيب « هزاره های پاكستان به اين باورند كه هزاره ها نه تنها بازماندگان سربازان مغول هستند بلكه چنگيزخان در واقع جد مستقيم آنهاست . “ شيخ ناصر انصاری “ برای اثبات اين مطلب شجره نامه يی تهيه و چاپ كرد كه براساس آن نسل هزاره ها به شخص چنگيز خان باز ميگردد .هزاره های افغانستان مركزی نيز خود شان را بازمانده های سربازان مغول ميشمارند . ساكنان جاغوری خود شان را به امير تيمور نسبت ميدهند و همچنان هزاره های شيخ علی معتقدند كه نسب توركی به تورك های خلج يا قارلوق دارند . در امتداد جاده اصلی كه از شيخ علی ميگذرد ، آرامگاهی برای بزرگداشت بابه قالوق “ قارلوق “ بنا شده است كه اين مردم او را جد اوليه خود ميدانند .در سفرنامه “ اغوز “ نيای اول مغول های اين منطقه “ قارلوق “ عنوان شده كه به معنی “ فرزندان برف “ است و در واقع اشاره به آب و هوای سرد آنجا دارد .»
درينجا برای نويسنده اين مقال مفهوم نيست كه چرا در سفرنامه “ اغوز “ ، (( نيای اول مغول ها )) ذكر شده است ، درحاليكه امير تيمور، تورك اوزبيگ بوده و هزاره های شيخ علی هم خود را به تورك ها نسبت ميدهند و كلمه “ قارلوق “ هم در لهجه توركی اويغوری و توركی چُغتائی همان تلفظ و معنی را دارد . بنآ بهتر ميبود كه (( نيای اول تورك ها )) ذكر ميشد . به هرحال احتمالآ بعضآ در نقل قول ها ، اشتباهات بروز مينمايد .
فيض محمد كاتب هزاره درين باره مينويسد : « هزاره های جاغوری خودشان ادعا دارند كه اخلاف سربازان امير تيمور هستند و تحت فرماندهی “ بوتای بوغه “ فرمانده تيموری به افغانستان اعزام شدند . همچنين قبيله شيخ علی خود را دارای منشآ ترك ميدانند و شاهد آنرا در وجود گروهی ميان خودشان ميبينند كه تركمن شناخته شده و توسط آقسقالان “ موسفيدان “ به اين منطقه سوق داده شدند .علاوه برآن ، مردمان قبيله شيخ علی كمتر شباهتی به مغول ها دارند . همچنين ترك های خلج و قارلوق ميان آن دسته از گروه های قومی هستند كه اجداد هزاره ها را تشكيل ميدهند . آنان قبل از تهاجم مغول در مناطقی ميزيستند كه اكنون به افغانستان مركزی موسوم است ، و شباهت قابل توجه بعضی هزاره ها به ترك های خلج و قارلوق گواه اين مطلب است .» .
با درنظرداشت مجموعه گذارشات اين مقال فی باب هويت تاريخی هزاره و تمام آنچه كه مرور گرديده و مكث هائی صورت گرفت ، ميتوان نتيجه گرفت كه :ء
هزاره ها به مثابه ساكنين بومی افغانستان امروزی ، نسلی ازسلسله توركتباران بوده و قدامت زيست آنها در نواحی جنوب هندوكش و سواحل سند از زمان ده ها قرن قبل از حمله اسكندر مقدونی در منطقه رقم زده ميشود .درمورد آغاز ورود آنها از آسيای مركزی بسوی اين مناطق اسناد و شواهد موثق ديده نميشود ولی نظر به بعضی اسناد ، شواهد و قراين همسو با اين مسئله ، احتمال ميرود كه آغاز زيست مردم هزاره درمناطق مذكور ميتواند با مهاجرت سومری ها از آسيای مركزی بسوی عراق امروزی قابل مقايسه باشد . مرحله دوم جابجائی هزاره ها مربوط ورود كوشانی ها در سال چهلم ميلادی و ورود يفتلی ها درسال 220 ميلادی و ادامه حكمروائی اخلاف آنها در چهره غزنوی ها و تگين شاهان ميباشد كه اسلاف هزاره امروزی را تشكيل ميدهد .
مرحله بعدی از 1220 تا 1447 ميلادی است كه دوران هجوم مغولها “ چنگيزخان “ و چُغتائيان “ اميرتيمور “ است ، مسلمآ بخشی از هزاره ها يا بازمانده ايشان است ويا با آنها مخالطه شده اند . به هر صورت اين پديده نميتواند اصل نسبی تورك بودن آنها را دگرگون نمايد زيراكه تورك ها با مغول ها ريشه مشترك تاريخی دارد و چُغتائيان هم اسلاف اوزبيك ها و توركمن ها ميباشد .و بالآخره بايد گفت كه اختلاط نژادی هزاره ها با ديگر اقوام كشور به همان اندازه است كه اين اقوام دربين خود دارند و هزاره ها به همان اندازه تورك هستند كه اوزبيگ ها ، توركمن ها ، تاتار ها ، آذرها و ديگران ميباشند .

ومن الله التوفيق

20 سپتمبر 2007 ميلادی

www.drfaryabi.blogspot.com

dr.faryabi@live.nl
خوانندگان محترم ميتوانند نظريات خود را به اين آدرس ايميل ارسال كنند - تشكر

مآخذ
1 - افغانستان در مسير تاريخ ( غبار )
2 - حقيقت التواريخ ( علامه عبدالحق مجددی )
3 - هزاره های افغانستان ( دكتر سيد عسكر موسوی - ترجمه : اسدالله شفايی )
4 - تاريخچه نژاد ها و اقوام در افغانستان ( پروفيسور عنايت الله شهرانی )
5 - نگاهی تاريخ جهان ( جواهر لعل نهرو )
6 - هزاره كيست ؟ ( پروفيسور عنايت الله شهرانی )
7 - خراسان ( غبار - كابل 1998 ميلادی )
8 - مفاخر بلخ ( حنيف بلخی - پشاور 1379 هجری )
9 - كابل قديم ( محمد آصف آهنگ - پشاور 1384 هجری )
10 - افغانستان در پنج قرن اخير ( مير محمد صديق فرهنگ پشاور 1367 هجری )
11 - سراج التواريخ ( فيض محمد كاتب هزاره - كابل 1331 هجری )
12 - يادمانهاي تركي باستان ( دكترحسين محمدزاده صديق )
13 - تاريخ ميمنه ( جانتن لی ، مترجم عبدالوهاب فبائی - كابل 1369 هجری (
14 - شگوفائی هرات در عصر تيموريان ( داكتر عبدالحكيم طبيبی ، پشاور 1985 ميلادی )
15 - اسناد : ايران توركلرينين اسكي تاريخي ( محمد تقي زهتابی )
16 - شانزده قرن حاکميت تورک تباران ( سيد احمد شا ه د و لتي فاريا بی )
17 - همزيستی زبانهای رايج در افغانستان ( دكتورهمت فاريابی )


Friday, September 14, 2007

نتيجه نظرسنجی در مورد جرگه

نتيجه نظرسنجی در مورد جرگه
بعداز نشر مقاله « جرگه امن منطقوی يك بازی سياسی » ، بخاطر جويا شدن نظر خوانندگان درمورد تآثيرگذاری جرگه امن منطقوی در روند ايجاد صلح در افغانستان ، نظرسنجی تحت عنوان « جرگه امن » از طريق همين سايت براه انداخته شد كه سوال به شرح ذيل مطرح گرديد :
سوال - آيا جرگه امن ميتواند اوضاع امنيتی را بهبود بخشد ؟
درين نظر سنجی به تعداد ۴۰۰ تن از خوانندگان محترم شركت ورزيدند كه قرار آتی جواب ارايه نمودند :
جوابات :
۱ - بلی * ۴۰ رآی “ ۱۰ ٪ “
۲ - نی * ۳۲۰ رآی “ ۸۰ ٪ “
۳ - شايد * ۳۰ رآی “ ۷.۵ ٪ “
۴ - نميدانم * ۱۰ رآی “ ۲.۵ ٪ “
از تمام خوانندگان محترميكه لطف نموده در نظرسنجی شركت ورزيدند ، سايت داكتر همت فاريابی سپاسگذاری عميق خود را ابراز مينمايد .
تشكر
محمد عالم ابراهيمی ، مسئول سايت
۱۳ سپتمبر ۲۰۰۷ ميلادی

Monday, September 03, 2007

هزاره نسلی از سلسله توركتباران



هزاره نسلی از سلسله تورکتباران
قسمت اول

دكتورهمت فاريابي

بررسی چگونگي رشد حوادث بعداز جنگ جهاني دوم ، تغيير تناسب موقعيت سياسي و نظامي دولت ها و تسريع آزادي ملت ها از زير بار استبداد نژادي ، قومي ، زباني ، ديني و مذهبي در آسيا ، افريقا ، امريكاي لاتين و بعضي ملل ديگر نمايانگر آنست كه در حال حاضر جهان به سوي پذيرش اصل حق تعيين سرنوشت ملي، كثرت گرايي قومي، اتنيكي ، زباني ، ديني و مذهبي پيش رفته و طريقه دولت - ملت سازي با توسل به سركوب و ستم ، كارآيي خود را بيش از پيش از دست داده و سيماي دور از اخلاقي و انساني خود ر در پيشگاه انصاف و عدالت برملآ مينمايد .
انكشاف وضعيت سياسي ، اجتماعي و نظامي سه دهه اخير در افغانستان به وضاحت به اثبات ميرساند كه اعمال اهرم سركوب و ستم ملي راه حل ايجاد ملت و تآمين وحدت ملي نبوده بلكه سرپوش گذاشتن بر واقعيت هاي انكارناپذير وجود فرهنگهاي گوناگون ملي و محلي است كه عموما با وقوع بحرانهاي سياسي ، اجتماعي و اقتصادي همراه با ضعف و نابكاري دولتهاي مركزي و افزايش حس خودآگاهي و خوداراديت مردم زير بار ستم ، دوباره سر بر مي آورد و چه بسا چهره قهرآميز و آشتي ناپذير به خود گرفته و براي دفاع از حقوق حقه خود خشونت و نافرماني را به مثابه آخرين وسيله بخاطر رسيدن به هدف بكار ميبرد . اينگونه اجبار ميتواند ضريب خطر مشتعل شدن جنگ هاي داخلي را در بناي تعلقيت هاي قومي ، زباني و مذهبي و فروپاشي دولت در جوامع كثيرالمليتي مانند افغانستان را بالا مي برد .
اين يك حقيقت مسلم است ، همانطوريكه تمامي نهادها و ساختارهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي از اصل تكثرگرايي و پلوراليسم تاثير پذيرفته اند، مليت ها و فرهنگها نيز از اين امر مستثني نيستند .
تلاش در جهت دستيابي به هويت ملي و فرهنگي و برخورداري از اصل حق تعيين سرنوشت ، خواست اكثريت مليتهاي گوناگون در تمامي كشورهايي است كه مثل افغانستان داراي تكثر فرهنگي و ملي هستند . در حال حاضر از 194 كشور عضو سازمان ملل متحد، نزديك به 160 كشور، كثيرالملليه و چند زبانه محسوب ميشوند .
در آن كشورهاييكه هنوز حل مسئله قومي ، اتنيكي ، زباني و مذهبي و استقرار عدالت اجتماعي در بناي برابري شهروندي يكي از موانع بزرگ ملت سازي بشمار ميرود ، دولتها و نهادهاي سياسي و فرهنگي باييست راه هاي حل مناسبي اتخاذ نموده و ملت - دولت را با حفظ هويت قومي ، زباني ، ديني و مذهبي مليتهاي مختلف و تآمين برابري در بين آنها ايجاد و بعدآ وحدت ملي را در بين آنها تقويت بخشند .مسلم است كه يكي از پيش زمينه هاي اساسي براي ايجاد جامعه دموكراتيك ، آزاد و مستقل عبارت است از رشد مساوي فرهنگ و حفظ هويت تاريخي هر قوم ساكن در كشور معين ميباشد . مگر تلاش به حذف هويت فرهنگي و تاريخي اقوام از خصوصيات رژيم هاي شوونيستي و فاشيستي بوده كه به عقيده تاريخ نسبت عدم رعايت حقوق ديگران عاقبت به امحاي نظام هاي مستبد انجاميده است .
با تفاوت از كشور هاي توسعه يافته در اكثر كشورهاي روبه انكشاف يعني جهان سوم همگوني كشوري و اتحاد مليت ها بنابر علل تاريخي و سياسي، كه عمدتا ناشي از پاليسي استعمار كهن ازيكطرف و حاكمان تبعيض طلب از جانب ديگر در اين كشورها بوده ، ايجاد نشده است .
درحاليكه مليت هاي متنوع از نظر زباني، مذهبي، نژادي و اتنيكي در كشورهاي توسعه يافته با حفظ هويت فرهنگي و تاريخي خود با آرامش در كنار همديگر زندگي ميكنند، ما شاهد ناآرامي ها و جنگهاي خونين قومي ــ اتنيكي ، زباني و مذهبي در كشورهاي نظير افغانستان ، عراق ، ايران ، پاكستان و بعضي ممالك ديگر رو به انكشاف هستيم . يكي از عوامل دردناك و تاريخي اين وضع در همچون كشورها عبارت از رد و طرد اصل حق تعيين سرنوشت مليت ها و تلاش مذبوحانه اقشار حاكم در اضمحلال ويا حداقل تحريف و سردرگم ساختن هويت فرهنگي و تاريخي اقوام ، براي تضعيف و زوال نقش و تآثيرگذاري آنها در حيات سياسي ، اقتصادي و اجتماعي جامعه ميباشد .
افغانستان كثيرالمليت يكي از كشور هاي متبارز درين حوزه است كه تاريخ آن انواع استبداد را از سر گذرانده و حاكمان دوره هاي مختلف بخصوص در سده اخير كوشيده اند تا هويت فرهنگي مليت هاي زير استبداد خويش را زايل و نقش آنها را در جامعه تضعيف نمايد . اين پاليسي از كتابخانه سوزي اقوام بومي گرفته تا تغيير نام محلات تاريخي قرآ و قصبات و حتي سرنگوني بُت باميان ادامه يافت كه ميتوان در باب كتابها نوشت .
درين بحبوحه بيش از يك قرن استبدادي بدون شك كه همه اقوام زيراستبداد افغانستان متضرر گرديدند اما فرهنگ و تاريخ مليت هزاره بمثابه يكي از اقوام تورك تباريكه با استبداد مستقيمآ دست و پنجه نرم ميكرد و چندين دوره زير تيغ نسل كشي هاي جلادان تاريخي قرار گرفت ، بيشترين ضربات را در پيكر هويت اتنيكي خود نيز متحمل گرديد . و امروز كه هويت اتنيكي هزاره بيشتر از ديگران مورد بحث حوزه هاي اكادميك قرار ميگيرد ، گوياي اين حقيقت است كه اصالت فرهنگي و هويت تاريخي اين مردم سلحشور زيادتر از ديگران مورد تاخت وتاز قرار گرفته و آگاهانه تحريف گرديده است .
از قرار اسناد ، شواهد و مدارك تاريخ يك و نيم صد سال اخير ، براي نابود ساختن ، تحريف و سردرگم كردن هويت تاريخي اقوام زيراستبداد بطور عام و توكتباران بطور خاص از جمله تورك هاي هزاره به مثابه قوم رو در رو با مستبدين تاريخ ، علاوه بر سركوبگري فيزيكي و نسل كشي ، روش هاي مختلف براي نابودي هويت فرهنگي و اتنيكي از جانب حكومت هاي فرمانروا بر سرنوشت مردم ، بكار رفته است كه بارزترين آنها به شرح ذيل ارايه ميگردد :
اول - نابود كردن مستقيم كتُب تاريخي و فرهنگي مردم بومي كشور توسط عمال حاكمه كه سياه ترين مقطع تطبيق اين برنامه ميتواند دوران اميرعبالرحمن ، زمان حكومت هاشم خان در چهره محمد گل خان مومند و دوره سياه طالبان تلقي گردد كه سوختاندن كتابخانه ناصر خسروبلخي درپلخمري مركز ولايت بغلان تازه ترين نمونه آن در زمان طالبان است
دوم - نابود كردن آثار تاريخي مربوط اقوام مختلف كه بيانگر هويت تاريخي آن ها ميباشد .
اين ميتود را ميتوان بدو نوع مشاهده نمود يعني نابود ساختن مستقيم و هدفمند آثار تاريخي مانند انفجار بت باميان و نابود شدن آثار تاريخي در اثر بي توجه يي هدفمند حكام رژيم بر سر اقتدار كه مسلمآ تخريب بخشي از آثار تاريخي دوره تيموريان در هرات و بلخ ، درخطر نابودي قرارگرفتن برج هاي “ نصر” در غزنه و پلان هدفمند و خائينانه مقامات دولتي در تخريب قلعه “ بُست “ و نواحي آن در هلمند كه نماد امپراتوري غزنوي هاي “ فرهنگدوست “ ميباشد (( اخبار جام جم و دويچه ويله )) و آثار تاريخي امپراتوري ظهيرالدين محمد بابور ( بابر ) در نقاط مختلف افغانستان مثال هاي زنده ميتواند محسوب شود .
سوم - شيوه ديگري از مبارزه حاكمان مستبد برعليه هويت تاريخي اقوام بومي عبارت از نامگذاري مجدد اماكن معروف تاريخي كه بيانگر هويت تاريخي اقوام زير استبداد است ميباشد .مانند سبزوار ( شيندند ) قره تيپه ( تورغندي ) بويني قره ( شولگره ) قزل قلعه ( شيرخان بندر ) افغانكوت ، پشتونكوت ، پشتون زرغون وغيره
چهارم - تحريف نامهاي تاريخي ، واژه ها و اصطلاحات متعلق به قوم مشخص و نسبت دادن كلمات و اصطلاحات مربوط يك قوم به قوم ديگر، شيوه ديگري از زايل كردن هويت تاريخي اقوام تحت استبداد بشمار ميرود . البته در ادبيات و فرهنگ معاصر افغانستان موارد بيشماري در رابطه مشهود است .
پنجم - تاريخ نويسان وابسته به دربار كه مطابق ميل و پاليسي نظام حاكمه قلم فرسايي كرده اند و كساني هم كه تعلقيت هاي قومي ذهني ايشان نسبت به بيان واقعيت هاي عيني چربو كرده است ، شيوه ديگري از تحريف و زايل ساختن هويت تاريخي اقوام زير استبداد ميباشد .
خطرناك بودن اين طريق در آن نهفته است كه مواد اين جعلنامه بنابر امكانات تبليغاتي نظام حاكمه به منابع قابل دسترس واقعه نگاران ديگر قرار ميگيرد كه آب را از بالا تا پايان آلوده مينمايد .
ششم - استخدام و سواستفاده نظام هاي حاكم شوونستي از « روشنفكران » ضعيف النفس كه با روگرداني از هويت اصلي اتنيكي خود به تحريف هويت تاريخي خود دست يازيده و مطابق ميل كسانيكه منافع شخصي او را تآمين ميكنند ، قلم فرسايي ميكند .
خطرناك بودن اين شيوه در آن نهفته است كه جعلنامه چنين افراد خودفروخته به شكل اسناد معتبر در برابر واقعيت هاي تاريخي از طرف شوونيست هاي گوناگون استناد ميگردد .
هفتم - مطالعات و تحقيقات سطحي دانشمندان خارجي كه تحت چتر پاليسي نظام حاكمه صورت گرفته است ، روش ديگري براي انحراف هويت فرهنگي و اتنيكي اقوام ميباشد .
چنين پروژه ها از يكطرف از منابع جعلي تاريخ نگاران درباري متآثر ميباشد و از جانب ديگر عدم شناخت زبان و فرهنگ محيط و دشواري هاي ورود به عمق جامعه و دسترسي به منابع اصيل بنابر پاليسي دولت و صعب العبور بودن سفر ، هرگونه تحقيقات را به انحراف ميكشاند .
هشتم - هويت سازي كشور هاي همجوار به شمول استعمار انگليس براي مردم افغانستان مطابق به مزاق سياسي خود روش ديگري براي انحراف دادن هويت تاريخي اقوام تحت استبداد ميباشد . چون افغانستان هميشه كشور حايل بين شرق و غرب بوده و انگليس و روسيه با حرص بيشتر از ديگران براي حفظ منافع سياسي خود با همديگر به رقابت پرداخته و هويت تاريخي اقوام اين كشور را براي تعقيب منافع درازمدت خود قلم خور كرده است .
كشور هاي همجوار نيز در هويت سازي اقوام افغانستان بنابر مشتركات اتنيكي ، زباني ، قومي ، مذهبي و بالآخره تعقيب منافع سياسي خود شريك بوده و در تحريف هويت عيني اقوام بي تآثير نبوده است . مسلمآ هركدام ازين مسايل مستلزم تشريحات طويل است كه ميتواند هريك به باب جداگانه مطالعه و بررسي گردد .
با حضورداشت فاكتور هاي هشت گانه فوقآ الذكر ، تعريف هويت اصيل تورك هزاره بستگي كامل با شناخت عميق تاريخ توركان با تمام شاخ وبرگ آن در خراسان ، منطقه و جهان دارد كه ذكر قطره يي از آن بحر ( آفرينش هاي هنري ، ادبي و تاريخي ) ميتواند رهگشاي تصور صادق منشآ اتنيكي و تاريخي اين مردم سلحشور گردد .
به باور تاريخ ، اركيولوژي و باستانشناسي، پيشينه تاريخي تورك ها به هزاران سال قبل از ميلاد مسيح گزارش داده ميشود .
آسياي مركزي بشمول بلخ باستان ، توركستان چيني و آسياي صغير كه وطن اصلي تورك ها بشمار ميرود ، گسترش اقوام مختلف تورك در آسيا و اروپا از همين نقاط آغاز گرديده و براي امروز تورکان دنيا در وسعتي از سيبيريا تا حوزه بالکان عمدتاً در کشورهاي قزاقستان، ازبکستان، قرقيزستان، ترکمنستان، روسيه، مغلستان ، چين، جمهوري آذربايجان، افغانستان، ايران، ترکيه ، قبرس ، عراق و در برخي کشورهاي ديگر پراکنده زندگي كرده و به شاخه هاي متعدد توركي منقسم شده اند كه با لهجه هاي مختلف توركي و بعضآ به زبانهاي عارضي صحبت نموده و بنام هاي قومي ذيل معروف اند كه بارزترين آنها به ترتيب الفبا يادآوري ميگردد :
يك - اوزبيگ - عمدتآ متوطن در اوزبيكستان - افغانستان بوده و زبان ايشان توركي اوزبيگي « چُغتايي » ميباشد .
دو - آذري - عمدتآ متوطن در جمهوري آذربايجان ، ايران و قسمآ عراق بوده و زبان آنها توركي آذري قلمداد شده است .
سه - اويغور - عمدتآ متوطن در جمهوري خلق چين بوده و زبان شان توركي اويغوري ميباشد .
چهار - ايماق - « اين كلمه مُغلي در اصل اويماق به معني قوم است » عمدتآ متوطن در افغانستان بوده و زبان آنها دري (( و ساكنين ايماق ولايات اوزبيگ نشين زبان اوزبيگي )) ميباشد . كاتب هزاره در صفحه ??? كتاب خود بنام « نژادنامه افغاني » درباره قوم ايماق چنين مينويسد “ اويماق كه به اصطلاح تاتار و مغل قوم ويا حصه جمعيت متحدالاصل اند كه در افغانستان چهار فرقه چون تايمني ، هزاره ، تيموري و زَوري موجود است كه بنام چهار ايماق ياد ميشوند “ .
پنج - اسيت - اسيت شمالي و اسيت جنوبي مربوط بخش قفقازي روسيه فدراتيف بوده و زبان ايشان اسيتي ميباشد .
شش- ازره « هزاره » - عمدتآ متوطن در افغانستان ، پاكستان ، ايران و عراق بوده و زبان ايشان هزاره گي ميباشد . هزاره گي عبارت از لهجه خاص زبان دري است كه از بيست تا بيست و پنج درصد آنرا اصطلاحات توركي مُغلي و توركي چُغتايي تشكيل ميدهد .هزاره كه در گويش اصلي خود مردم “ ازره “ است ، براي اسم مكان نيز كاربرد دارد . مثلآ گفته ميشود “ من از ازره آمدم “ يعني كه من از جاي زندگي هزاره ها آمدم .
هفت - باشقر - عمدتآ متوطن در جمهوري خودمختار باشقرتستان (( روسيه فدراتيف )) بوده و زبان ايشان توركي باشقري ميباشد .
هشت - بيات - متوطن بشكل پراگنده در افغانستان و كشور هاي همجوار بوده و زبان اكثريت ويا رسمي كشور هاي ساكن را پذيرفتند .
نه - تايمني - كه بشكل پراكنده در افغانستان زندگي ميكنند ، و زبان آنها دري ميباشد . لغت تايمني را بعضي ها به معني سوار به « تاي » ترجمه ميكنند . تاي به زبان توركي معني چوچه اسپ را ميدهد و « مِنماق» سوار شدن صيغه مصدر و “ مِن “ صيغه امر سوار شو معني دارد .
ده - توركمن - عمدتآ متوطن در توركمنستان ، افغانستان ، ايران ، عراق بوده و به زبان توركي توركمني صحبت ميكنند .
يازده - تورك عثماني - عمدتآ متوطن در توركيه و به زبان توركي عثماني گپ ميزنند .
دوازده - تورك قبرس - عمدتآ متوطن در قبرس بوده و زبان ايشان توركي عثماني ميباشد .
سيزده - تاتار - عمدتآ متوطن در جمهوري خودمختار تاتارستان (( روسيه فدراتيف )) و قسمآ در افغانستان بوده و زبان آنها توركي تاتاري ميباشد .
چهارده - داغستاني - عمدتآ متوطن در جمهوري خودمختار داغستان (( روسيه فدراتيف )) بوده و زبان آنها توركي داغستاني ميباشد .
پانزده - چيچن - متوطن عمدتآ در جمهوري خودمختار چيچن (( روسيه فدراتيف )) بوده و زبان ايشان چيچني است .
شانزده - اينگوش - عمدتآ متوطن در جمهوري خودمختار اينگوشي (( روسيه فدراتيف )) بوده و زبان شان اينگوشي ميباشد .
هفده - قزاق - عمدتآ متوطن در جمهوري قزاقستان و قسمآ در شمال افغانستان بوده و زبان ايشان توركي قزاقي ميباشد
هژده - قرغز - عمدتآ متوطن در جمهوري قرغزستان بوده و زبان آنها توركي قرغزي ميباشد
نزده - قزلباش - عمدتآ متوطن در افغانستان و ايران بوده و زبان آنها دري - فارسي ميباشد
بيست - مُغل - عمدتآ متوطن در جمهوري مغلستان و قسمآ در چين بوده ، زبان آنها توركي اويغوري ميباشد ولي بنابر عوامل متعدد تاريخي - فرهنگي نسبت به ديگر لهجات زبان توركي به ثقلت گراييده و مفاهمه را با ديگر اقوام تورك تبار مشكل كرده است . مثلآ « ينگي ييل » و يا« يني ييل » در زبان توركي سال نو را گويند ولي در مُغلي « جَن شيل » ميگويند . « دومبره » دنبوره ، در زبان مُغلي « دامبر» گفته ميشود ، « تيمر » آهن ، در زبان مُغلي « تومور » گويند و قس علي هذا .
بيست و يك - تورك خلجی “ غلجائی “ - اين مردم كه در افغانستان و همچنان بطور پراكنده در پاكستان زيست دارند و زبان آنها پشتو ميباشد ، اين مردم تورك به مرور زمان ، زبان و فرهنگ توركی خود را از دست داده اند تا حديكه خود را كاملآ پشتون ميشمارند . البته انسان های محدودی در بين خلجی ها هستند كه بالای تورك بودن خود تآكيد مينمايند .
بيست و دو - تورك ابخازيه كه از لحاظ حقوقی تا هنوز مربوط جمهوری گرجستان بوده و از لحاظ عينی و حقيقی از حكومت مركزی گرجستان اطاعت نميكند و در سياست های داخلی و خارجی خود مستقلانه عمل ميكند . در سالهای نود جنگ های شديدی ميان گرجی ها و ابخاز ها بخاطر كسب استقلال كامل از دولت مركزی گرجستان رخ داده و تا هنوز كانفليكت ادامه دارد . « اين بخش و بخش پيشين بعدآ در مقاله علاوه گرديد » .
اصلآ تمام زبانهاي مربوط به خانواده زبان توركي منسوب به زبان التصاقي است “ يعني علاوه بر ريشه کلمات که از يک يا چند هجا تشکيل مي يابند، ادات پيوندي وجود دارد “ اما براي امروز زبان توركي معاصر داراي دو شاخه“ لهجه “ اصلي ميباشد :
يك - توركي شرقي
دو - توركي غربي
توركي شرقي داراي لهجه هاي متعددي است از قبيل : توركي اؤزبيگي ، توركي قيرغيزي ، توركي قازاقي ، توركي اويغوري و … .
توركي غربي داراي چهار لهجه عمده است : توركي توركيه عثماني ، توركي آزربايجاني ، توركي توركمني و توركي قاقا اوزي و .... .
لازم به يادآوري است كه در بين تمام زبانهاي توركي كه در فهرست تذكار رفت ، زبانهاي داغستاني ، چيچن ، اينگوش و اسيتي شاخه هايي است كه به نسبت متآثر بودن از عوامل مختلف رشد و دگرگوني فرهنگي نميتواند با توركي گويان مستقيمآ مفاهمه نمايد . اما ساير زبانهاي مذكورتوركي مشكلات جدي تفاهم باهم ندارند .
دولتها و امپراتوريهاي با عظمت توركها از جمله قاراخانليان، اتابكان ، كوشانيان ، يفتليان ، غزنويان، سلجوقيان، تيموريان ، بابريان ، تاتار - مُغليان ، خوارزمشاهيان، صفويان، افشاريان، عثمانيان و … ميباشد .
ايرج حسني نويسنده مقاله (( نگاهي به تاريخ اولين تمدن جهان)) « سومرها » چنين مينويسد :
سومرها در جنوب عراق امروزي و شمالغرب خليج سومر زندگي كرده و مدنيتي با كيفيت درست كرده اند . زمان آمدن سومر ها به اين خاك ها به صورت دقيق معلوم نيست ، لكن متخصّصهاي تاريخ قديم نشان مي دهند كه ، سومرها 4500 سال قبل ازميلاد در جاهاي نشان داده شده اولين مدنيت روشن بشريت را به وجود آورده اند، شهرهايي مانند :
“ اور “ ، “ اوروك “ ، “ ائرئخ “ ، “ نيپ پور “ ، “ كيش “ ، “ له كش “ ، “ لرسا “ ....... كه مراكز بزرگ مدنيت بودند ساخته اند . پس ميتوان گفت سومرها حداقل 500 سال قبل از آن، يعني 5000 سال قبل از ميلاد در خاكهاي عراق ” امروزي “ بوده اند . يعني تخميناً مي توان گفت سومرها 4500-5000 سال قبل از ميلاد به بين النهرين آمده اند .امروزه مي توان گفت كه تمامي متخصّصهاي تاريخ قديم به اين باور اند كه سومرها از وطن اصلي توركان يعني آسياي ميانه به عراق آمده اند .
متخصّص مشهور حقوق "علي پاشا صالح" در اثر " حقوق تاريخي" خويش درباره اصليّت سومرها، راهي كه عبور كرده اند و قانون هاي كه به وجود آورده اند چنين مي نويسد :
« نزديك به هفت هزارسال پيش ، قومي به نام سومر در جستجوي خاكهاي حاصلخيز از راه قفقاز وشمالغرب ايران ( آذربايجان شمالي و جنوبي امروزه ) به قسمت هاي جنوب بين النهرين آمده و جنوب عراق را براي خود وطن كرده اند . آنها در ابتدا سومر و بعداً با نام "بابل" معروف شدند . سومرها با خط ميخي بر روي لوحه هاي گلي ، هزاران قانون و سرگذشتهاي خود را به زبان سومري نوشته اند . اين لوحه ها در موزه هاي بزرگ جهان نگه داري ميشود . »
علي پاشا صالح در جاي ديگر اثر خود چنين مينويسد :
ساكنان اصلي آسياي مركزي توركها هستند .اولين مدنيّت ها به خصوص "سومر" ها و"هيت" ها كه مدنيت را به وجود آورده اند، دراين گهواره بشريّت به وجود آمده و مهاجرت كرده اند، از طوايف تورك نژاد بوده اند ........ و بسياري از كلمات زبانهاي امروزي ريشه توركي دارند...»
ايرج حسني معتقد است كه سومرها اولين به وجود آورنده هاي مدنيّت هستند . او مينويسد ،
تا عصر بيستم نظر عمومي موّرخان عبارت از اين بود كه ،در منطقه ما« ايران زمين » و حتي اولين مدنيّت بشريّت در مصر و يونان قديم به ميدان آمده است . لاكن از اوايل قرن بيستم كنده كاري ها و جست وجوهاي علمي عكس اين ادعّا ها را ثابت كرده است .ديگر امروز تاريخ ، دلايل و مدركهايي ، به طور قطعي ، نشان مي دهد كه ، نه فقط اولين مدنيت در مصر به وجود نيامده است بلكه همين مدنيّت مصر از مدنيّت سومر به وجود آمده است .
نويسنده مقاله استناد ميورزد كه متخصص مشهور تاريخ قديم پروفسور “ وولی “ Woolley “ كه از طرف دانشگاه “ پنسيلوئنييا “ و موزيم بريتانيا رهبر هيآت كنده كاري هاي شهر "اور" رفته بود، بعد از كنده كاري ها در كتابی كه در مورد سومرها نوشت به شكل قطعی ثابت كرده است كه « خلق سومر در بين النهرين دو هزار سال قبل ازمصري ها به اوج شهرت رسيده و فرضيه مدنيت “مصر قديمي تر است “ را شكسته و ردّ كرده است .سومرها چهار هزار سال قبل از ميلاد از مراحل والاي مدنيّت گذشته وبه مصر،آشوري، آسياي كوچك، كئرت و يونان راه نشان داده اند .»
سومرها اولين قانون گذاران بشريّت
به باور نويسنده مقاله (( نگاهي به تاريخ اولين تمدن جهان)) « سومرها » امروزه تقريباً همه مورّخان تاريخ قديم به اين فكر هستند كه ، بر اساس معلوماتيكه تا امروز بدست هست ، سومرها اولين قانون گذاران بشريّت شده و قوانين حمورابي بسيار زياد پس از سومرها و بر اساس آن ها به وجود آمده است وفكرهاي علي پاشا صالح در اين مورد لايق دقّت است . او مي نويسد: « مجموعه قوانين حمورابي ، پس از ويران شدن سومرها ، بر اساس قوانين و عادت - عنعنه هاي آنها نوشته شده است . مضمون اكثر آن قانون ها از مجموعه آن قانون ها اقتباس شده است كه ، شاه "اور" "دونگي-dungi" نوشته بود . به غير از مجموعه هاي "نيسابا-nisaba" و "هاني-hani" شاهان طايفه "ايسئن" نيز مجموعه قانون به وجود آورده بودند .»
نويسنده مقاله در مورد خطّ سومرها چنين ميگويد :
عالمان اروپا و آمريكا كه درنتيجه كنده كاري هايي كه در بابل، شوش، ،اور، نيپ پور، و ساير نقاط شهرهاي سومر- ايلام ، كوزه و لوحه هاي سنگي و اثرهاي نوشته شده ي بي شماري كه همه آنها به خط ميخي نوشته شده است يافته اند، در موزيم هاي اروپا و آمريكا نگه داري ميشود . به فكر عالمان تاريخ شناس بزرگ خط ميخي را سومرها اختراع كرده است . طول چند هزار سال، در اين منطقه اكثر خلقها از الفباي ميخي استفاده مي كردند .
سومرها به حيات و مدنيّت بشر چه چيزهايي آورده اند؟
آقاي ايرج حسني مينويسد كه سومرها به حيات عموم بشر و مدنيّت آن خدمات بزرگي كرده و خيلي چيزها را به آن ارمغان آورده اند . از اين خدمات مي توان گفت :
يك - قانون گذاري در جامعه و اداره جامعه بر اساس آن .
دو - ايجاد كردن الفبا براي تثبيت زبان گفتاري ،با الفباي ميخي تظاهر كرده است .
سه - شروع علم ها وشاخه هاي مختلف صنايع با سومرها و بعدها به واسطه ملّت هاي مختلف از نسل به نسل آمده و به صورت تكميل شده به درجه امروزي رسيده است .
چهار - شب و روز را به 24 ساعت ، هر ساعت را به 60 دقيقه و هر دقيقه را به 60 ثانيه تقسيم كردن نيز يادگاري از سومرها است .
پنج - اين يك حقيقت علمي است كه تقسيم دايره به 360 درجه ، از دوران سومرها مانده است .
شش - كشف تعدادي از فلزّات ، از آن جمله آلمونيوم .
، نويسنده مقاله براي تآييد ادعايش كه سومري ها از آسياي ميانه يعني وطن اصلي تورك ها بطرف عراق امروزي هجرت نموده است و از مردم تورك آسياي ميانه ميباشد ، چند مثال از كلمات سومري و شباهت آن در توركي امروزي ياددهاني مينمايد :
سومري “ ايككي“ توركي “ ايكي “ فارسي “ دو “ء
سومري “ اوش “ توركي “ اوچ “ فارسي “ سه “ء
سومري “ بيلگا “ توركي “ بيلگلي “ فارسي “ فهم ، دانش “ء
سومري “چولپان“ توركي “ چوبان “ فارسي “ چوپان “ء
سومري “ديريگ“ توركي “ ديرين “ فارسي “ گفتمان يا گفتن “ء
سومري “ گولين “ توركي “ گوليش “ فارسي “ خندان “ء
سومري “ ايب “ توركي “ ايپ “ فارسي “ تار ، نخ “ء
سومري “ گيم “ توركي “ كيم “ فارسي “ چه كسي ؟ء
لازم به يادآوري است كه در مآخذ اين كلمات با الفباي لاتيني ادآ شده است .
دكترحسين محمدزاده صديق در كتاب “يادمانهاي توركي باستان” ( صفحه 28-27) در اين زمينه مي نويسد : در حدود 3000-3200 سال پيش از ميلاد مسيح ، نخستين آثار تاريخ ادبيات توركي در شهر سومري ” اوروق” ايجاد شده است .
در سرزمين ميان دجله و فرات، نخستين نگارندگان آثار مكتوب توركي سومري ، با ني هاي نوك تراشيده بر روي الواح گلي پخته مي نگاشتند .
در سده هاي بيستم و هفدهم پيش از ميلاد ، اكديان توانستند فرهنگ پيشيني سومري را اخذ كنند و با جهان بيني فلسفي خاص، آن را جاودان سازند .
با توجه به كتب ارزشمندي چون كتابهاي پي‌يئرآميه، دكتر ضياء صدر، پروفسور دكتر زهتابي و ... مي‌توان به صراحت گفت كه (( آسياي صغير و قفقاز به مثابه مهد زيست تورك ها )) از حدود هفت هزار سال قبل جايگاه تمدنهاي نامبرده مي‌باشد .در اين مورد نيز چندي پيش يك هيأت باستانشناسي آمريكايي - ايراني در تپة “ حسنلو “ به كشفهاي ارزشمندي دست يافتند. رهبر اين هيأت ( رائبرت دالسون ) بعد از تحقيقات فراوان، تاريخ اين منطقه را به ده دوره تقسيم كرد كه اولين دوره حدود 6000 سال قبل از ميلاد و چهارمين دوره مربوط به 1300 سال قبل از ميلاد تا 800 سال قبل از ميلاد مي‌باشد. كه اولين دور مربوط به هوريها و آخرين دوره مربوط به مانناها مي‌باشد.
در سال 1970 ميلادي نيز در ايسيک گؤل « ايسغ كول » قزاقستان طبق سيميني از قبر شاهزاده اي کشف گرديد که بر روي آن دو سطر و با حروف اورخون و به ترکي قديم نوشته شده بود:
«پسر پادشاه در 23 سالگي از دنيا رفت؛ سر مردم ايسيک به سلامت باد».
قدمت اين نوشته به وسيله راديوکربنيک “ سريليك “ و با تحقيقات دانشمندان شوروي (سابق) 500 سال قبل از ميلاد مسيح تشخيص داده شد.

پايان قسمت اول

دوم سپتمبر 2007 ميلادي

dr.faryabi@live.nl

www.drfaryabi.blogspot.com

رويكرد ها :
يك -افغانستان در مسير تاريخ “ غلام محمد غبار “
دو - حقيقت التواريخ “ علامه عبدالحق مجددي “
سه - كاتب هزاره “ نژادنامه افغاني “
چهار - مقاله ايرج حسيني “ نگاهي به تاريخ اولين تمدن جهان “ كه به منابع ذيل اشاره ميدهد :
الف - آذربايجان در سير تاريخ - صفحه 262
ب - تاريخ ديرين توركان ايران - پرفسور زهتابي . چاپ شده در هفته نامه « سينا » شماره 140 - 17/5/1386
ت - تاريخچه هفت هزار ساله زبان تورکي در آذربايجان
ث - اسناد:ايران توركلرينين اسكي تاريخي،محمد تقي زهتابي-
ج - حقوق تاريخي،علي پاشا صالح- پيرنيا، جلد1-اولجاس سليمان،آزي يا.استانبول-.
چ - دكترحسين محمدزاده صديق “يادمانهاي تركي باستان” ( صفحه 28-27)
ح - تاريخ ايلام - پي يئر آميه (ترجمه شيرين بياني) صفحات 3 ، 50 ، 51 ،60، 66 .
د - امپراتوري ترك ماد قسمت اول
ذ - متن كامل كتاب ترك ها و ايران قسمت اول
ر - ترکهاي سومر، بانيان تمدن بشري قسمت اول )) .
پنجم - مقاله سيد احمد شا ه د و لتي فاريا بي“ شانزده قرن حاکميت تورک تباران درآسيا واروپا “
ششم - يادداشت هاي نويسنده درمورد زبان و تاريخ مغلستان

اميدوار هستم كه استفاده از مواد منتشره با ذكر آدرس سايت همراه باشد . تشكر